کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مبثر
لغتنامه دهخدا
مبثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مبثرة. جوش پدیدآرنده : [ و هی ] (ای البطم ) مصدعة للرأس مبثرة للفم . (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مبسر
لغتنامه دهخدا
مبسر. [ م ُ س ِ] (ع ص ) خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء).مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود.
-
جستوجو در متن
-
monitor program
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نظارت بر برنامه، برنامه مبصر
-
surveillant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نظارت، محافظ، ناظر، مبصر کلاس، مواظب، بپا
-
ارشد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگ، کاپیتان، مبصر ۲. بزرگتر، مسنتر ≠ کهتر
-
بیننده
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماشاگر، تماشاچی، ناظر، نظارهگر ۲. بینا، مبصر ≠ شنونده، مستمع
-
surveyor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقشهبردار، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین
-
تافتن سای
لغتنامه دهخدا
تافتن سای . [ ت َ ] (نف مرکب ) صاحب آنندراج و انجمن آرا ذیل تافتن بمعنی پرتو آرند: بنابراین در کتب پارسیان قدیم لفظی که انطباع شبح مبصر در عربی ذکر میشود تافتن سای خوانند که ساسان پنجم در بیان این معنی گفته چون بیان شده است که تافتن سای یعنی انطباع ش...
-
خلیفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خدیو، سلطان، ملک ۲. جانشین، قایممقام، نایب ۳. ارشد ۴. مبصر ۵. رهبر مذهبی ارمنیان
-
بینا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بصیر، دانا، عالم، مبصر ≠ نادان ۲. بیننده، دیدهور ۳. مستبصر ≠ نابینا، کور، اعمی
-
surveyors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقشه برداران، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین
-
monitors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانیتورها، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن
-
monitor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانیتور، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن
-
سَر خلیفه
لهجه و گویش بختیاری
sar xalifa 1. مبصر کلاس (در مکتبخانه)؛ 2. مهرهدراز ابتداى تسبیح که دو سرِ نخ از آنمىگذرد.