کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبسم
/mabsem/
معنی
۱. دندان پیشین.
۲. [مجاز] لب و دهان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مباسم] [قدیمی] mabsem ۱. دندان پیشین.۲. [مجاز] لب و دهان.
-
مبسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ) [ ع . ] (مص ل .) تبسم کردن .
-
مبسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ س ) [ ع . ] (اِ.) دندان های پیشین .
-
مبسم
لغتنامه دهخدا
مبسم . [ م َ س َ ] (ع مص ) تبسم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تبسم و آن مصدر میمی است . (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد).
-
مبسم
لغتنامه دهخدا
مبسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) دندان پیشین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مباسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَبسم] [قدیمی] mabāsem = مبسم
-
مباسم
لغتنامه دهخدا
مباسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مبسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مبسم شود.
-
مباسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ س ) [ ع . ] (اِ.) ج . مَبْسم .
-
تبسم
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکرخند، شکرخنده، لبخند، مبسم، نیمخند ۲. لبخند زدن
-
بشاره
لغتنامه دهخدا
بشاره . [ ب َش ْ شا رَ ] (ع ص ) مژده دهند : و رخساره ٔ ساره و شاره ٔ بشاره ٔ آن مخبات نیک مبسم ... (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 53).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...