کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبرم
/mobram/
معنی
۱. شدید.
۲. [قدیمی] محکم؛ ثابت؛ قاطع؛ استوارشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بسیار، زیاد، شدید، وافر، سخت
۲. محکم، استوار
۳. رسن، طناب
دیکشنری
acute, crying, desperate, guts, imperious, pushy, urgent
-
جستوجوی دقیق
-
مبرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسیار، زیاد، شدید، وافر، سخت ۲. محکم، استوار ۳. رسن، طناب
-
مبرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobram ۱. شدید.۲. [قدیمی] محکم؛ ثابت؛ قاطع؛ استوارشده.
-
مبرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mobrem بیمزهگویِ ملامتآور.
-
مبرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) استوار، محکم . 2 - (ص .) (فا.) زیاد، وافر. 3 - (اِ.) پارچه ای که دو بافته باشند. 4 - رسن دو تا، برهم تافته .
-
مبرم
لغتنامه دهخدا
مبرم . [ م ِ رَ ] (ع اِ) دوک که بر آن ریسمان تابند. ج ، مَبارِم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مبرم
لغتنامه دهخدا
مبرم . [ م ُ رَ ] (ع اِ) جامه ای که دوتاه بافته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی از جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از قماش . نوعی از جامه ٔ استوار و محکم بافته . (یادداشت دهخدا) : و از ...
-
مبرم
لغتنامه دهخدا
مبرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) به ستوه آرنده . ملول کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فاعل ابرام بمعنی ملالت آوردن از ماده ٔ «برم » به دو فتحه بمعنی ملالت . (قاموس ، از حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمرند که هیچ چی...
-
مبرم
دیکشنری فارسی به عربی
بکاء , ضغط , قرحة , مستعجل , ملح
-
جستوجو در متن
-
مبارم
لغتنامه دهخدا
مبارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مبرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مبرم شود.
-
بلغندر
لغتنامه دهخدا
بلغندر. [ ب ُ غ ُ دَ ] (ص ) بسیار مبرم ، چه غندر به معنی مبرم و اصرارکننده است . (آنندراج ). || تن پرور و فربه . (آنندراج ).
-
نون شب
لهجه و گویش تهرانی
خیلی مبرم، نیاز اولیه،ضروری
-
exacting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دشوار، سخت، سخت گیر، مبرم، خواستار، مصر
-
sorer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sorer، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن
-
sorest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت ترین، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن