کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبرقع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبرقع
/mobarqa'/
معنی
۱. گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.
۲. [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبرقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) mobarqa' ۱. گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.۲. [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
مبرقع
لغتنامه دهخدا
مبرقع. [ م ُ ب َ ق َ ] (ع اِ) نام نغمه ای از موسیقی . (غیاث ) آنندراج ). نام نوائی از موسیقی . (ناظم الاطباء) نغمه ای است از موسیقی مخصوص راست پنجگاه . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) نقابدار. (ناظم الاطباء). برقعدار. روبنده پوش . (یادداشت بخط مرحوم دهخ...
-
جستوجو در متن
-
گنجگاه
لغتنامه دهخدا
گنجگاه . [ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی پنجگاه است که شعبه ٔ بلندی مقام راست و شعبه ٔ پستی آن مبرقع است . (برهان ) (آنندراج ).
-
جواد
لغتنامه دهخدا
جواد. [ ج َ] (اِخ ) لقب امام محمدبن علی بن موسی الرضابن جعفر علیهم السلام ، امام نهم از ائمه ٔ اثناعشر، ملقب به تقی .مولد آن حضرت روز نوزدهم یا روز نیمه ٔ شهر رمضان سال 195 هَ . ق . و بمدینه بود. مادرش ام ولد بود و سبیکة نام داشت و امام رضا علیه السل...
-
شعبه
لغتنامه دهخدا
شعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) : این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247). مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شک...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی پیشانی اسب را گویند که بزرگتر از درهم باشد...
-
قم
لغتنامه دهخدا
قم . [ ق ُ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است که بیشتر با کاشان از آن نام برده میشود. طول آن 50 درجه و 53 دقیقه و عرض آن 34 درجه و 38 دقیقه است و از سطح دریا 930 گز ارتفاع داردو بنابراین تقریباً 270 گز از شهر تهران پست تر است .این شهر در 147 کیلومتری...