کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبرات
/mabarrāt/
معنی
= مبرت
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نیکیها، اعمالخیر، خوبیها، نیکوییها، خیرها، مبرتها
۲. عطایا
دیکشنری
alms
-
جستوجوی دقیق
-
مبرات
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیکیها، اعمالخیر، خوبیها، نیکوییها، خیرها، مبرتها ۲. عطایا
-
مبرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَبَرَّة] [قدیمی] mabarrāt = مبرت
-
مبرات
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ رّ) [ ع . ] (اِ.) جِ مبرة ؛ خیرات و اعمال خیر.
-
مبرات
لغتنامه دهخدا
مبرات . [ م َ ب َرْ را ] (ع اِ) ج ِ «مبرة». خیرات و اعمال خیر و دهشته . (ناظم الاطباء). نیکیها. اعمال خیر. کارهای نیک : ابن الجراح او را بفریفت و بطریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات بدست آورد و او را بکشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 310). ابوا...
-
واژههای مشابه
-
خیرات و مبرات
لهجه و گویش تهرانی
نیکی
-
خیرات و مبّرات
فرهنگ گنجواژه
نذر و خرج.
-
واژههای همآوا
-
مبراة
لغتنامه دهخدا
مبراة. [ م ِ ] (ع اِ) (از «ب ری ») کارد کمان تراش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || قلمتراش و چاقو. || رنده ٔ نجاری . || سوهان . (ناظم الاطباء).
-
مبراة
لغتنامه دهخدا
مبراة. [ م ُ ] (ع ص ) (از «ب ری ») ناقة مبراة، ناقه ٔ بُرَه در بینی کرده شده . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). ماده شتر حلقه در بینی کرده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نواجم
لغتنامه دهخدا
نواجم . [ ن َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناجمة. رجوع به ناجمة و ناجمی شود : در اکتساب خیرات و احتساب مبرات ... و جد در اصلاح نواجم شر و نوابع فتنه بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288).
-
دهشته
لغتنامه دهخدا
دهشته . [ دَ / دِ هَِ ت ِ ] (اِمص ) بخشش بی ریا و صدقه و خیرات و مبرات . (ناظم الاطباء). عطیه و بخشش . (آنندراج ). داشن . داشاد. عطا. دهشت . (از لغت فرس اسدی ).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب ِرْ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث بِرّی ، منسوب به بِرّ. و رجوع به بِرّ و بِرّی شود.- وجوه (وجوهات ) بریة ؛ نقدها که بر سبیل مبرات دهند. (یادداشت دهخدا).
-
کوشی
لغتنامه دهخدا
کوشی . (ترکی -مغولی ، اِ) علوفه و آذوقه و سیورسات . (فرهنگ فارسی معین ) : سلطان ارزروم قضای حقی را که او وقت محاصره ٔ اخلاط به مدد علوفه و کوشی نشانده ، به انواع مبرات و کرامات مخصوص شد. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 181 از فرهنگ فارسی معین ).