کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبدع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبدع
/mobde'/
معنی
۱. کسی که چیزی را کشف و آشکار کند؛ کسی که چیز تازهای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد؛ سازندۀ چیزی بیمثل و بینظیر.
۲. (صفت) پدیدآورندۀ هست از نیست؛ هستیبخش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
دیکشنری
ingenious, inventor, originator
-
جستوجوی دقیق
-
مبدع
واژگان مترادف و متضاد
آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
-
مبدع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mobde' ۱. کسی که چیزی را کشف و آشکار کند؛ کسی که چیز تازهای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد؛ سازندۀ چیزی بیمثل و بینظیر.۲. (صفت) پدیدآورندۀ هست از نیست؛ هستیبخش.
-
مبدع
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ) [ ع . ] (ص .) کسی که چیز تازه ای بیاورد.
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) ایجاد و اختراع و کشف . || (اِ) اولین ظهور و نخستین پیدائی . || جائی که در وی هر چیز تازه اختراع شود. || افسانه . (ناظم الاطباء).
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلاح فلسفی ) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مب...
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ستور مانده کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || تهی و خالی کرده شده . (ناظم الاطباء). || باطل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع کننده و آفریننده و به وجودآورنده . (ناظم الاطباء). نو آفریننده . (دهار). ابداع کننده . نوآورنده . (یادداشت ...
-
مبدع
دیکشنری عربی به فارسی
پرپندار , پر انگاشت , داراي قوه تصور زياد , داراي قوه ابتکار , مبتکر , داراي هوش ابتکاري , با هوش , ناشي از زيرکي , مخترع
-
واژههای مشابه
-
مبدع الارباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mobde'ol'arbāb پدیدآورندۀ ارباب انواع.
-
مبدع تبریزی
لغتنامه دهخدا
مبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش این است :کرده ام غرقه به خون چشم گهرافشان رارشته ٔ گوهر دل ساخته ام مژگان را. #میطپد دل دربرم دلبر نمیدانم چه شدانتظا...
-
واژههای همآوا
-
مبدا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آغاز، اصل، خاستگاه، آغازگاه، نقطه شروع، سرچشمه، منبع، منشا ≠ مقصد ۲. خالق، آفریننده
-
مبدا
فرهنگ واژههای سره
خاستگاه، آغاز
-
مبدأ
فرهنگ واژههای سره
خاستگاه، آغاز