کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبثوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبثوت
معنی
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) پراکنده ، گسترده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبثوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) پراکنده ، گسترده .
-
واژههای همآوا
-
مبسوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mabsut ۱. شرحوبسط دادهشده؛ مفصل؛ مشروح.۲. [قدیمی] بازشده؛ پهنشده.
-
مبسوط
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - باز شده ، پهن شده . 2 - شرح و بسط داده شده .
-
مبسوط
لغتنامه دهخدا
مبسوط. [ م َ ] (ع اِ) نوعی پالان است و آن را باسوط نیز گویند. (منتهی الارب ). نوعی از پالان شتر، ضد مفروق . (ناظم الاطباء).
-
مبسوط
لغتنامه دهخدا
مبسوط. [ م َ ] (ع ص ) فراخ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). گسترده . (تفلیسی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گسترده شده و پهن شده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). گسترده . گستریده . گسترانیده . پهن وا شده . پهن شده . پهن کرده . بازکرده . گشاده . (یادد...