کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبتکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبتکر
/mobtaker/
معنی
کسی که چیز تازهای به وجود بیاورد؛ ابتکارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفرینشگر، باابتکار، خلاق، مبتدع، مبدع، مخترع، نوآور
برابر فارسی
نوآور
دیکشنری
original, innovator, inventive, originator, pathfinder, resourceful
-
جستوجوی دقیق
-
مبتکر
واژگان مترادف و متضاد
آفرینشگر، باابتکار، خلاق، مبتدع، مبدع، مخترع، نوآور
-
مبتکر
فرهنگ واژههای سره
نوآور
-
مبتکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobtaker کسی که چیز تازهای به وجود بیاورد؛ ابتکارکننده.
-
مبتکر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کِ) [ ع . ] (ص .) کسی که چیز تازه ای به وجود آورده باشد.
-
مبتکر
لغتنامه دهخدا
مبتکر. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع ص ) ابتکارشده . ابداع شده . نوآورده .
-
مبتکر
لغتنامه دهخدا
مبتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ](ع ص ) آن که بامداد برخیزد. (آنندراج ). برخیزنده ٔ بامداد. || آن که پگاه می آید. (ناظم الاطباء). || آن که میوه ٔ اول رسیده خورد. (آنندراج ). خورنده ٔ نوبر میوه ها. (ناظم الاطباء). || کسی که دررسد آغاز خطبه را. (آنندراج ). دررسند...
-
مبتکر
دیکشنری عربی به فارسی
نو اور , بدعت گذار
-
مبتکر
دیکشنری فارسی به عربی
مبدع , مخترع , منشي
-
مبتکر
واژهنامه آزاد
کسی که با استفاده از چیز های موجود روش و یا چیز جدیدی بیافریند.
-
جستوجو در متن
-
نو اور
دیکشنری فارسی به عربی
مبتکر
-
originative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابتدایی، مبتکر
-
initiator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آغازگر، مبتکر
-
initiators
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آغازگرها، مبتکر
-
creative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلاق یا مبتکر، خالق، افریننده