کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبتلا به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبتلا به
/mobtalābeh/
معنی
مبتلاشده به آن؛ مورد ابتلا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ac_
-
جستوجوی دقیق
-
مبتلا به
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مبتلیٰبه] mobtalābeh مبتلاشده به آن؛ مورد ابتلا.
-
واژههای مشابه
-
مبتلا شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرفتارشدن، دچار شدن، ابتلا یافتن، اسیر شدن، مبتلاگشتن ۲. معتاد شدن ۳. عاشق شدن، شیفتهشدن، دلباخته شدن
-
مبتلا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن ۲. معتاد کردن ۳. شیفته کردن، دلباخته کردن، عاشق کردن
-
مبتلا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصب
-
مبتلا و دچار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصب
-
مبتلا یا وابسته بمرض قند
دیکشنری فارسی به عربی
مريض بالسکر
-
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
دیکشنری فارسی به عربی
مريض
-
جستوجو در متن
-
mangy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردانه، مبتلا به جرب، گر، مبتلا به گری، جرب دار
-
mangier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدیر، مبتلا به جرب، گر، مبتلا به گری، جرب دار
-
mangiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منگیست، مبتلا به جرب، گر، مبتلا به گری، جرب دار
-
cataleptic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cataleptic، مبتلا به جمود فکری، مبتلا به بیماری جمود عضلات
-
مالیخولیایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مالیخولیا) [معرب. فارسی] (روانشناسی) mālixuliyāy(')i مبتلا به مالیخولیا.
-
غشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غش) [عربی. فارسی] [عامیانه] qaši مبتلا به صرع.