کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبایعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبایعت
/mobāye'at/
معنی
۱. با هم خریدوفروش کردن.
۲. بیعت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبایعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبایَعة] mobāye'at ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
مبایعت
لغتنامه دهخدا
مبایعت . [ م ُ ی َ ع َ ] (ع اِمص ) (از: مبایعة» عربی ) مبایعه . بیعت کردن : طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای همآوا
-
مبایعة
لغتنامه دهخدا
مبایعة. [ م ُ ی َ ع َ ] (ع مص ) با یکدیگر خرید و فروش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی بیع کردن . (المصادر زوزنی ). مبایعه . خرید و فروش و بیع و شری . (ناظم الاطباء). || بیعت نمودن . قال اﷲ تعالی اذ یبایعونک ت...
-
جستوجو در متن
-
مبایعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبایَعَة] [قدیمی] mobāye'e = مبایعت
-
علی اسدی
لغتنامه دهخدا
علی اسدی . [ ع َ ی ِ اَ س َ] (اِخ ) ابن نیار اسدی ناصری ، ملقّب به شیخ الشیوخ صدرالدین . وی استاد خط المستعصم خلیفه ٔ عباسی بود و در روز مبایعت با مستعصم ، او با وزیر و استادالدار ازمردم بیعت گرفتند. (از تجارب السلف نخجوانی ص 356).
-
مساهمت
لغتنامه دهخدا
مساهمت . [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمة. مشارکت . (غیاث ). شریک و هم بهره و هم نصیب و مساوی در بهره و نصیب شدن . انبازی کردن . شریک شدن . || (اِمص ) انبازی . شرکت . و رجوع به مساهمة شود : او نیز اندرآن مبایعت مساهمت نموده و به امارت وسلطنت او همداستا...
-
استادالدار
لغتنامه دهخدا
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) وکیل دار. استاد سرای . یکی از مناصب عهد خلفای عباسی : اما وزیر ابن یونس چون ببغداد آمد ناصر خلیفه پسر بخاری را نیابت وزارت داده بود و باز معزول کرده و در آن حال ابن حدیده وزیر بود. ابن یونس را باز طلبی...
-
خرید و فروخت
لغتنامه دهخدا
خرید و فروخت . [ خ َ دُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) داد و ستد. خرید و فروش . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی بود چندی خرید و فروخت بیابان ز لشکر همی برفروخت . فردوسی .و در خرید و فروخت جلد باش . (قابوسنامه ).بسوزیان مقانی کند خرید و فروخت که رأس مال ...
-
طواعیة
لغتنامه دهخدا
طواعیة. [ طَ ی َ ] (ع اِمص ) طاعت و بندگی . گویند: فلان ٌ حسن الطواعیة لک ؛ ای حسن الطاعة. (منتهی الارب ). فرمانبرداری . (دهار) : و دیار آن را از جور و ظلم ظلمه ٔ ختائی مصفی چه از طواعیت ِ طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). در اظهار ای...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق المقتدر مکنی به ابوالعباس و ملقب به القادرباﷲ. از خلفای آل عباس است (381 - 422 هَ . ق .). و در تجارب السلف درباره ٔ او چنین آمده است : کنیه ٔ او ابوالعباس است و نام و نسبش احمدبن اسحاق المقتدر، با او مبایعت کردند در ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن احمد الناصرلدین اﷲبن المستضی ٔ، مکنی به ابی نصر. سی وپنجمین خلیفه ٔ عباسی (622- 623 هَ . ق .). در سلخ رمضان سنه ٔاثنتین و عشرین و ستمائه (622 هَ . ق .) خویشان و ارکان دولت و معتبران بغداد چون قاضی القضاة محیی الدین بن فضلا...
-
مروان
لغتنامه دهخدا
مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن مروان بن حکم اموی ، مکنی به ابوعبدالملک و ملقب به القائم بحق اﷲ و مشهوربه جعدی و حمار. چهاردهمین و آخرین تن از خلفای بنی امیه در شام . به سال 72هَ . ق . در الجزیره متولد شد (پدرش والی آنجا بود) و به سال 105 هَ .ق ....
-
زبولون
لغتنامه دهخدا
زبولون . [ زَ ] (اِخ ) (سبط...) بنوزبولون یا زبولونیان یا قبیله ٔ زبولون ، یکی از اسباط یعقوب ، از اولاد زبولون ششمین فرزند او. در قاموس کتاب مقدس آمده : یکی از مقاطعات بارآور و خرم زمین کنعان به سبط زبولون داده شد که فیمابین بحر روم و دریای جلیل بود...