کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبایعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبایعة
لغتنامه دهخدا
مبایعة. [ م ُ ی َ ع َ ] (ع مص ) با یکدیگر خرید و فروش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی بیع کردن . (المصادر زوزنی ). مبایعه . خرید و فروش و بیع و شری . (ناظم الاطباء). || بیعت نمودن . قال اﷲ تعالی اذ یبایعونک ت...
-
واژههای مشابه
-
مبایعه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعت ۲. بیعت کردن ۳. خریدوفروش ۴. خریدوفروش کردن
-
مبایعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبایَعَة] [قدیمی] mobāye'e = مبایعت
-
مبایعه
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ عِ) [ ع . مبایعة ] 1 - (مص م .)خرید و فروش کردن . 2 - بیعت کردن . 3 - (اِمص .) خرید و فروش . 4 - بیعت .
-
واژههای همآوا
-
مبایعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبایَعة] mobāye'at ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
مبایعت
لغتنامه دهخدا
مبایعت . [ م ُ ی َ ع َ ] (ع اِمص ) (از: مبایعة» عربی ) مبایعه . بیعت کردن : طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
مبایعت
لغتنامه دهخدا
مبایعت . [ م ُ ی َ ع َ ] (ع اِمص ) (از: مبایعة» عربی ) مبایعه . بیعت کردن : طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ بعد شود.
-
مخاضة
لغتنامه دهخدا
مخاضة. [ م ُ خاض ْ ض َ ] (ع مص ) (از «خ ض ض ») مبایعه کردن با کسی به معاوضة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خرید و فروش
واژهنامه آزاد
خرید و فروش:خرید و فروش در لغت نامه دهخدا چنین آمده:(ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مبایعه . سودا. معامله . تجارت . داد و ستد. بیع و شری . بده و بستان .
-
خرید و فروش
لغتنامه دهخدا
خرید و فروش . [ خ َ دُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مبایعه . سودا. معامله . تجارت . داد و ستد. بیع و شری . بده و بستان . سودا. (یادداشت بخط مؤلف ) : مکدر مشو می ز زر بهتر است خرید و فروشت بهم درخور است .ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
يُبَايِعْنَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
آن زنان با تو بيعت کنند (وقتي ميگويند با کسي بيعت کرد يعني عهد کرد که تا حد توانش از او اطاعت کند و اين کلمه از ماده بيع (به معني دادن کالا و گرفتن بهاي آن است) و چون رسم عرب و همچنين در ايران اين بود که وقتي ميخواستند معامله را قطعي کنند ، به يکديگ...
-
يُبَايِعُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
بيعت مي کنند (وقتي ميگويند با کسي بيعت کرد يعني عهد کرد که تا حد توانش از او اطاعت کند و اين کلمه از ماده بيع (به معني دادن کالا و گرفتن بهاي آن است) و چون رسم عرب و همچنين در ايران اين بود که وقتي ميخواستند معامله را قطعي کنند ، به يکديگر دست ميداد...