کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباسطت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مباسطت
/mobāsetat/
معنی
۱. گشادهرویی.
۲. صمیمیت.
۳. رفتار بدون رودربایستی و همراه با جسارت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباسطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباسَطة] [قدیمی] mobāsetat ۱. گشادهرویی.۲. صمیمیت.۳. رفتار بدون رودربایستی و همراه با جسارت.
-
مباسطت
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ طَ) [ ع . مباسطة ] (مص ل .) گشاده رویی کردن
-
مباسطت
لغتنامه دهخدا
مباسطت . [ م ُ س َ طَ ] (ع اِمص ) از مباسطة عربی . با کسی فراخی ورزیدن و این عبارت از دوستی است . (غیاث ). عشرت و مسرت و تفریح . (ناظم الاطباء) : و بسیجیده ٔ آن شده که بر این تعبیه در صحرای مباسطت آیم . (کلیله و دمنه ). و زمانی غم و شادی گفتند و بساط...
-
واژههای همآوا
-
مباسطة
لغتنامه دهخدا
مباسطة. [ م ُ س َ طَ ] (ع مص ) با کسی فراخی ورزیدن و این عبارت از دوستی است . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
مباسطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباسطَة] [قدیمی] mobāsete = مباسطت
-
گستاخی کردن
لغتنامه دهخدا
گستاخی کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جسارت کردن . (ناظم الاطباء) : معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته .ابوالعباس عباسی (ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158).مباش ای شب چنین گستاخ بر من که گستاخی کند از دو...
-
مزاح
لغتنامه دهخدا
مزاح . [ م ِ /م َ /م ُ ] (ع مص ) با هم خوش طبعی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). خوشمزگی . فکاهت . لودگی . چکگی . مفاکهة. مفاکهت . طیبت . مطایبه . مَزح . ممازحت . ممازحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مزاح کردن . (تاج المصادر). لاغ . (صراح ). (منتهی الارب )...
-
تعبیة
لغتنامه دهخدا
تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن . (غیاث ال...
-
استدراج
لغتنامه دهخدا
استدراج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نزدیک کردن بسوی چیزی بتدریج . قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج . (منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک آوردن . پایه پایه برآوردن . || فریب دادن کسی را. || گردانیدن و غلطانیدن باد سنگ ریزه ها را بر زمین . (از منتهی الارب )....