کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبارک آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تولدت مبارک
فرهنگ واژههای سره
زادروزت خجسته باد
-
مبارک باد
فرهنگ واژههای سره
خجسته باد
-
مبارک باد
فرهنگ فارسی عمید
(جمله) [عربی. فارسی] mobārakbād ۱. خجسته باد؛ فرخنده باد.۲. (اسم، اسم مصدر) تهنیت.
-
ابن مبارک
لغتنامه دهخدا
ابن مبارک . [ اِ ن ُ م ُ رَ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن عبداﷲ مروزی . وفات 181 هَ .ق . در خراسان میزیست و از محدثین تابعین است و در 63 سالگی درگذشت . در کتب عرفان و اخلاق ، اخبار ونوادر و سخنان حکمت آمیز بسیار از او نقل کرده اند.
-
شادی مبارک
لغتنامه دهخدا
شادی مبارک . [ م ُ رَ ] (جمله ٔ دعایی ) کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند : حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی .حافظ (از آنندراج ).
-
علی مبارک
لغتنامه دهخدا
علی مبارک . [ ع َ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابراهیم روجی مصری .وی در سال 1239 هَ . ق . در قریه ٔ برنبال جدید از شهرستان دقهلیه ٔ مصر متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه ٔ أبی زعبل و مدرسه ٔ مهندسخانه در بولاق به پایان رسانید. سپس به پاریس رفت و پ...
-
مبارک باد
لغتنامه دهخدا
مبارک باد. [ م ُ رَ ] (جمله دعایی )یعنی خدا برکت دهاد و افزونی دهاد. (ناظم الاطباء). خجسته باد. فرخنده باد : ابوالمظفر گفت مبارک باد خلعت سپهسالاری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365). امیر گفت ، مبارک باد خلعت بر ما و بر خواجه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381)....
-
مبارک خواجه
لغتنامه دهخدا
مبارک خواجه . [ م ُ رَ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) رکن الدین . از دومین حکام قراختائیان کرمان که از 632 تا 650 حکومت کرده است . (تاریخ مغول ص 409).
-
مبارک خواجه
لغتنامه دهخدا
مبارک خواجه . [ م ُ رَ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) ششمین خاقان آق اردودر دشت قبچاق شرقی . از خاندان اردا که از 720 تا 745 حکومت کرده است . (از طبقات السلاطین ص 200 و 201).
-
مبارک داشتن
لغتنامه دهخدا
مبارک داشتن . [ م ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پسندیدن . دوست داشتن : ایشان آنجا بدان سبب ماند که زمین داور را مبارک داشتی . (تاریخ بیهقی ).
-
مبارک ا
لغتنامه دهخدا
مبارک ا. [ م ُ رَ کُل ْ لاه ] (اِخ ) مؤلف مرآت خیال وی را سخت ستوده و از او است :این رفیقان به رنج شادی من همدم عیش و نامرادی من ساقی و ساغرو شراب مننددر شب تار ماهتاب منندتحفه ٔ بلبلان این باغ است لاله ایم و ز ما همین داغ است .(مرآت الخیال ص 307 و ...
-
مبارک الجزری
لغتنامه دهخدا
مبارک الجزری . [ م ُ رَ کُل ْ ج َ ] (اِخ )رجوع به ابن اثیر و مبارک بن محمدبن عبدالکریم شود.
-
چاه مبارک
لغتنامه دهخدا
چاه مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 93 هزارگزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه شوسه ٔ سابق کنگان به لنگه واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 428 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات ، خرما و تنباکو ...
-
چاه مبارک
لغتنامه دهخدا
چاه مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «قریه ای است از توابع بلوک لارستان فارس » (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
-
مبارک خواندن
دیکشنری فارسی به عربی
بارک , طوب