کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبارک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن المبارک بن سعید، ملقب به وجیه الدین ابن دهان واسطی . عالم نحوی (532 - 612 هَ . ق .). در اوسط متولد شد و به بغداد درگذشت و به ترکی و فارسی و رومی و حبشی و زنگی به صراحت سخن میگفت . او راست کتابی در نحو و شعر. (از اعلام زر...
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن المستنصر. مکنی به ابوالمناقب و ملقب به امیر صغیر. سومین پسر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . (تجارب السلف ص 355).
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعید بن حمامی مؤدب . وی از مردم بغداد است . او مکتبی برای کودکان داشت و مردی فاضل و ادیب بود و خطی خوش داشت . در 580 هجری درگذشته است . (از معجم الادباء چ مصر ج 17 ص 53).
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن رجوع به برک بن عبداﷲ و تاریخ گزیده صفحات 197 و 198 و مجمل التواریخ و القصص صفحات 292 و 293 شود.
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن فضاله مکنی به ابوفضاله رجوع به همین کلمه و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز و عیون الاخبار و تاریخ الخلفا و الاوراق صولی و عقدالفرید شود.
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن کامل بن علی مقلد نصربن منقذ کنانی (526 - 582 هَ . ق .)، ملقب به سیف الدوله مجدالدین . از امراء دولت صلاحیه مصر بود. وی در قلعه ٔ شرزید به دنیاآمد و با توران شاه به یمن رفت و نایب مناب او در زبید شد. آنگاه به دمشق و سپس ب...
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن مبارک بن مبارک .مکنی به ابوطالب وی مردی فقیه شافعی و فاضل و زاهد و پرهیزگار بود، و در حسن خط خاصه در قلم ثلث همانندنداشت . در نهم صفر سال 585 هَ .ق . درگذشت . (از معجم الادباء ج 17 ص 56-57). رجوع به غزالی نامه ص 139 شود.
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ ) اول و ثانی میران . مبارک اول و ثانی دو تن از خاندان سلاطین خاندیش که اولی در سال 844 و دومی در 942 حکومت کرده است . (طبقات السلاطین ص 284-285).
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (اِخ )ابن محمدبن محمدبن عبدالکریم الشیبانی جزری . رجوع به ابن اثیر و مبارک بن ابی الکریم و معجم الادباء ص 238 و اعلام زرکلی ج 1 ص 832 و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 635 شود.
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (ع ص ) برکت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ). با برکت . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 چ 2 ص 231). برکت داده شده . و قوله تعالی : و جعلنی مبارکاً أین ما کنت (قرآن ، 32/19)؛ ای نفاعاً. (ناظم الاطباء): گفت [ مأمون ] ای اما...
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ] (اِخ ) ابن حسن بن احمدبن علی بن فتحان منصور شهرزوری ، مکنی به ابوالکرم ، مقری و در قراآت سرآمد و عالم بود وی در بیست و دوم ذی الحجه سال 550 درگذشت و در «دکه ٔ بشرحافی » در باب حرب بغداد دفن شده است . او راست : کتاب مصباح فی القراآت ...
-
مبارک
دیکشنری فارسی به عربی
سعيد , مبشر بالخير
-
مبارک
لهجه و گویش تهرانی
شخصیت غلام سیاه در نمایش عروسکی
-
واژههای مشابه
-
تولدت مبارک
فرهنگ واژههای سره
زادروزت خجسته باد
-
مبارک باد
فرهنگ واژههای سره
خجسته باد