کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبادله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبادله
/mobādele/
معنی
با کسی چیزی بدل کردن؛ چیزی عوض چیز دیگر گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه
۲. تعاطی
۳. دادوستد، معامله
برابر فارسی
داد و ستد، هم گهولی، گهولش، دادوستد
فعل
بن گذشته: مبادله داشت
بن حال: مبادله دار
دیکشنری
change, communication, exchange, interchange, intercourse, passage, trade, trade-off
-
جستوجوی دقیق
-
مبادله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه ۲. تعاطی ۳. دادوستد، معامله
-
مبادله
فرهنگ واژههای سره
داد و ستد، هم گهولی، گهولش، دادوستد
-
مبادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبادَلـَة] mobādele با کسی چیزی بدل کردن؛ چیزی عوض چیز دیگر گرفتن.
-
مبادله
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ لِ یا لَ) [ ع . مبادلة ] (مص م .) دو چیز را با هم عوض کردن .
-
مبادله
لغتنامه دهخدا
مبادله . [ م ُ دَ / دِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) معاوضه . (ناظم الاطباء). مقابضه . معاوضه . قبض . مقابله . تاخت زدن . پایاپای . تهاتر. سودا. مغایره . غیار. تاخت . بدل کردن چیزی به دیگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیزی را با چیز دیگری بدل کردن . ...
-
مبادله
دیکشنری فارسی به عربی
تغيير , شاحنة
-
واژههای مشابه
-
مبادلة
لغتنامه دهخدا
مبادلة. [ م ُ دَ ل َ ] (ع مص ) معاوضه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با یکدیگر بدل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بادله ُ مبادلةو بدالاً؛ داد آن را مثل آنچه از وی گرفته بود و بادلته مبادلة؛ گرفتم آن را به جای وی . (ناظم الاطباء).- م...
-
مبادلۀ الکترونیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] ← تراکنش الکترونیکی
-
مبادله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ردوبدل کردن ۲. تعویض کردن، عوض کردن، تبدیل کردن
-
terms of trade
رابطۀ مبادله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] نسبت شاخص قیمت صادرات به شاخص قیمت واردات یک کشور
-
مبادله کردن
لغتنامه دهخدا
مبادله کردن . [ م ُ دَ / دِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی به کسی دادن و به جای آن چیز دیگر گرفتن و معاوضه کردن . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح بانکی ) تبدیل کردن پول رایج کشوری را با پول رایج دیگر. و رجوع به مبادله و مبادلة شود.
-
مبادله کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تبادل
-
مبادله کالا
دیکشنری فارسی به عربی
تجارة
-
قابل مبادله
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتبادل