کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبادرت جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبادرت جستن
مترادف و متضاد
۱. پیشدستی کردن، پیشی گرفتن
۲. تعجیل کردن
۳. اقدام کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبادرت جستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشدستی کردن، پیشی گرفتن ۲. تعجیل کردن ۳. اقدام کردن
-
واژههای مشابه
-
مبادرت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن
-
مبادرت کردن
لغتنامه دهخدا
مبادرت کردن . [ م ُ دَ / دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشی گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اقدام کردن . به کاری دست زدن . و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مبادرت ورزید
دیکشنری فارسی به عربی
اِبتَدَرَ
-
مبادرت بکار دلیرانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تجاسر
-
مبادرت کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
محاولة , هجوم
-
با تهور مبادرت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مغامرة
-
مبادرت بکاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مشروع
-
اقدام یا مبادرت کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
مغامرة
-
جستوجو در متن
-
پیشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء. مُشأاة. بذاذة و بذوذة. سباق . تبادر. پیشی جستن . مقدم برهمه آمدن . اعجال . مُغاوله . (من...
-
پیشدستی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشدستی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبادر. مبادرت کردن . سبقت جستن . پیشی گرفتن . سبقت گرفتن . تقدم جستن . بوص . اقدام . (از منتهی الارب ) : سپاه اسلام از پیلان فرار همی کردند و کسی پیشدستی همی نکرد، چون مهلب چنان دید پیشدستی کرد و پیش زنده پیل ا...
-
دست پیش کردن
لغتنامه دهخدا
دست پیش کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبادرت جستن . آغازیدن : نه خوب آمدی با دو فرزند خویش که من جنگ را کردمی دست پیش . فردوسی .پس از نامداران و گردان خویش کسی کو کند جنگ را دست پیش . فردوسی .که گر مغزبودیت با خال خویش نکردی چنین جنگ را دست پیش . ف...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...