کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبادرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبادرت
/mobāderat/
معنی
۱. اقدام کردن به کاری.
۲. [قدیمی] پیشی گرفتن؛ شتاب کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اقدام
۲. پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب
۳. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن
۴. اقدام کردن، دستیازیدن
فعل
بن گذشته: مبادرت کرد
بن حال: مبادرت کن
دیکشنری
essay
-
جستوجوی دقیق
-
مبادرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقدام ۲. پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب ۳. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۴. اقدام کردن، دستیازیدن
-
مبادرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبادرَة] mobāderat ۱. اقدام کردن به کاری.۲. [قدیمی] پیشی گرفتن؛ شتاب کردن.
-
مبادرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .
-
مبادرت
لغتنامه دهخدا
مبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرح...
-
مبادرت
دیکشنری فارسی به عربی
مغامرة
-
واژههای مشابه
-
مبادرت جستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشدستی کردن، پیشی گرفتن ۲. تعجیل کردن ۳. اقدام کردن
-
مبادرت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن
-
مبادرت کردن
لغتنامه دهخدا
مبادرت کردن . [ م ُ دَ / دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشی گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اقدام کردن . به کاری دست زدن . و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مبادرت نمودن
لغتنامه دهخدا
مبادرت نمودن . [ م ُ دَ / دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیشی جستن . تعجیل کردن . اقدام کردن به کاری : از فرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه ). لیکن هر که بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ٔ ابواب ر...
-
مبادرت ورزید
دیکشنری فارسی به عربی
اِبتَدَرَ
-
مبادرت بکار دلیرانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تجاسر
-
مبادرت کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
محاولة , هجوم
-
با تهور مبادرت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مغامرة
-
مبادرت بکاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مشروع