کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایه ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مایه دار
لغتنامه دهخدا
مایه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) هرچیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنده و ضخیم و ستبر. (ناظم الاطباء) : به بالا درآمد به دژ بنگریدیکی مایه دار آهنین باره دید. (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1607) || غنی و مالدار و ثروتمند. ...
-
مایه داری
لغتنامه دهخدا
مایه داری . [ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) سوداگری . تجارت : تهی دست کو مایه داری کندچو لنگی است کو راهواری کند.نظامی .
-
مایه زنی
لغتنامه دهخدا
مایه زنی . [ ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) فرهنگستان این کلمه را معادل «واکسیناسیون » فرانسوی انتخاب کرده است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ص 87 و واکسن در همین لغت نامه شود.
-
مایه ستانی
لغتنامه دهخدا
مایه ستانی . [ ی َ / ی ِ س ِ ] (حامص مرکب ) محاصره . (ناظم الاطباء).
-
مایه شناسی
لغتنامه دهخدا
مایه شناسی . [ ی َ / ی ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناختن مایه ای که یک قطعه موسیقی در آن ، اجرا می شود، این عمل بوسیله ٔ علامات ترکیبی صورت می گیرد زیرا این علامات معرف مایه هستند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
مایه کاری
لغتنامه دهخدا
مایه کاری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بی سودی و به قیمت خرید فروختن . فروختن چیزی بی سود و نفعی برای فروشنده به رأس المال فروختن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مایه بمایه . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به «مایه بمایه » شود.
-
مایه کوبی
لغتنامه دهخدا
مایه کوبی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) تلقیح واکسن . (واژه های نو فرهنگستان ). و رجوع به واکسیناسیون در همین لغت نامه شود.
-
ماست مایه
لغتنامه دهخدا
ماست مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف که آن را مایه ٔشیر نیز خوانند. (آنندراج ). مایه ای که بدان شیر را ستبر نموده و چغرات سازند. (ناظم الاطباء). مایه ٔ ماست . ماستی مانده و به نسبت ترش شده که بمقدار کمی در ظرفی شیرگرم شده ریزند تا آن شیر بسته و...
-
اندک مایه
لغتنامه دهخدا
اندک مایه . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) کم مایه . کم بضاعت . || نادان . بی سواد. || (ق مرکب ) اندکی . کمی . (فرهنگ فارسی معین ). اندک . کم : چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مردم است طمع افتادش [ بوعلی سیمجور ] که باز ...
-
پنیر مایه
لغتنامه دهخدا
پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ شیرخواره...
-
تنک مایه
لغتنامه دهخدا
تنک مایه . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که سرمایه ٔ مالی یا علمی او کم است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نه درخورد سرمایه کردی کرم تنک مایه بودی از آن لاجرم . (بوستان ).وگر تنگدستی تنک مایه ای سعادت بلندش کند پایه ای . (بوستان ).رجوع به ...
-
دست مایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] dastmāye پولی که با آن کسب و تجارت کنند؛ سرمایه.
-
بی مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bimāye ۱. فرومایه؛ بیمقدار.۲. بیبنیاد؛ بیاصل.
-
سبک مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabokmāye ۱. کممایه؛ کمبها؛ بیقدروقیمت.۲. [مجاز] فرومایه.
-
مایه کوبی
دیکشنری فارسی به عربی
تلقيح