کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایه زدن
لغتنامه دهخدا
مایه زدن . [ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) اندکی از ماست ترش شده را درداخل شیر جوشیده کردن تا به ماست تبدیل گردد و یا پنیر مایه را داخل شیر کردن تا به پنیر تبدیل گردد.- امثال :مگر ماست به دهانت مایه زده اند ؛ یعنی چرا جواب نگویی . (امثال و حکم ج 4 ص ...
-
واژههای مشابه
-
مایه به مایه
لغتنامه دهخدا
مایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
-
مایه به مایه
لهجه و گویش تهرانی
تجارت بدون سود
-
مایه پیله،مایه تیله
لهجه و گویش تهرانی
پول وپله
-
گندم مایه
لغتنامه دهخدا
گندم مایه . [ گ َ دُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کبیده بر وزن کلیچه یعنی آردی را گویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (قراح فرهنگ صراح ).
-
مایهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← تُنال
-
cathexis
مایهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، صرف انرژی روانی بر روی موضوعهای مختلف، مانند آرزو، خیال، افراد، هدف، فکر، گروه اجتماعی و خویشتن
-
tonulation
مایهگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] تغییر دادن مایۀ یک قطعۀ موسیقی به مایههای دیگر برای تنوع بخشیدن به آن قطعه
-
yoghurt starter
مایۀ ماست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی کشت میکربی که به شیر اضافه میکنند تا در طی فرایند تخمیر خاصیت اسیدی لازم برای تولید ماست فراهم شود
-
key signature
مایهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مجموعۀ نشانههایی که به ترتیب معینی پس از کلید قرار میگیرند و مایه را تعیین میکنند
-
motif 3
نقشمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] 1. ایده و رویداد و شخصیت خاص تکرارشونده در ادبیات نمایشی 2. عنصر مضمونی یا بصری تکراشونده در فیلمهای یک کارگردان
-
مایه گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. وقتصرف کردن، وقت گذاشتن ۲. هزینه کردن ۳. نیرو گذاشتن، انرژی صرف کردن
-
مایه گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نشئتگرفتن، سرچشمه گرفتن، ناشی شدن ۲. منبعثشدن، باعث شدن
-
mortido
مرگمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانکاوی، کارمایۀ روانی مرگ و تخریب و خودتخریبی که در پرخاشگری نمود مییابد