کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایلزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مایلزم
/māyalzam/
معنی
آنچه لازم باشد؛ ضروری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایلزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] māyalzam آنچه لازم باشد؛ ضروری.
-
مایلزم
لغتنامه دهخدا
مایلزم . [ ی َ زَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل هرآنچه لازم باشد و چیزهای لازم و واجب . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مایحتاج
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثاث، ملزومات، مایلزم، ضروریات ۲. نیازمندیها، دربایست، دربایسته
-
مالزم
لغتنامه دهخدا
مالزم . [ ل َ زِ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مأخوذ از تازی ، مایلزم و هرآنچه لازم و واجب باشد. (ناظم الاطباء) (از جانسون ).
-
راه انجام
لغتنامه دهخدا
راه انجام . [ اَ ] (اِ مرکب ) ره انجام . کنایه از اسب . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ). مرکب سواری . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (ازنظام ). اسب و استر و جز آن . (ناظم الاطباء). مرکب . وره ا...
-
شاطبی
لغتنامه دهخدا
شاطبی . [ ] (اِخ ) محمدبن سلیمان معروف به ابن ابی الربیع، مکنی به ابوعبداﷲ از قبیله ٔ معافر. وی در شاطبه تولد یافت ودر اسکندریه اقامت داشت و در همان شهر در گذشت . از جمله عرفا و اهل سیر و سلوک و ارباب طریقت و مؤسسین قواعد شریعت و حقیقت و جامع علم و ...
-
خواسته
لغتنامه دهخدا
خواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (اِ) زر. مال . اسباب . جمعیت . سامان . ملک . املاک . آنچه دلخواه باشد. (برهان ). مال . عَرَض . ضیعت . مال جز محصولات ارضی . (یادداشت بخط مؤلف ) : دانش و خواسته ست نرگس و گل که بیک جای نشکفد با هم هرکه را دانش است خواس...
-
استدلال
لغتنامه دهخدا
استدلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دلیل خواستن . (منتهی الارب ). دلیل جستن . گواهی خواستن . (غیاث ). || دلیل آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث ). دلیل کردن . دلیل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدلیل گرفتن . دلیل ساختن . تمسک . گواه آوردن . شاهد آوردن ....