کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایعة
لغتنامه دهخدا
مایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مایع. ج ، مایعات . رجوع به مایع و مایعات شود.
-
جستوجو در متن
-
مایعات
لغتنامه دهخدا
مایعات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روان و سیال و گداخته . (ناظم الاطباء). ج ِ مایعة مؤنث مایع. و رجوع به مایع شود.
-
اسفنج
لغتنامه دهخدا
اسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیر...
-
رگ
لغتنامه دهخدا
رگ . [ رَ ] (اِ) عِرق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجرای لوله مانندی که متفرق می سازد مواد مایعه را در بدن حیوان یا در اجزای مختلفه ٔ نبات . (ناظم الاطباء). لوله های سخت تر از گوشت بدن جاندار که حامل خون است . (فرهنگ نظام ). عروق [ رگها ] عبارت از مج...
-
عرق
لغتنامه دهخدا
عرق . [ ع َ رَ ] (ع اِ) خوی حیوان . و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب ).خوی اندام . (غیاث اللغات ). خوی . (دهار).خوی انسان ودیگر حیوانات و تری که از تن آنان تراوش کند. و گاه در غیر حیوان هم گویند. (ناظم الاطباء).آب پوست است که از ری...