کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماچان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماچان
معنی
(اِ. ص .) جای پست ، پایین مجلس
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماچان
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص .) جای پست ، پایین مجلس
-
واژههای مشابه
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کفش کن ، درگاه .
-
پای ماچان
لغتنامه دهخدا
پای ماچان . (اِ مرکب ) پای ماچو. (فرهنگ رشیدی ). پی ماچان ، کفش کن . صف نعال . درگاه . «باصطلاح صوفیان و درویشان صف نعال باشد که کفشکن است و رسم این جماعت چنانست که اگر یکی ازیشان گناهی و تقصیری کند او را در صف نعال که مقام غرامت است بیک پای بازدارند...
-
پی ماچان
لغتنامه دهخدا
پی ماچان . [ پ َ / پ ِ] (اِ مرکب ) پای ماچان . صف نعال . کفش کن : به پی ماچان غرامت بسپریمن غرت یک وی روشتی از اما دی . حافظ (بلهجه ٔ شیرازی ).ترجمه : بپای ماچان غرامت خواهیم سپردن اگر تو یک گناه یا بیراهی از ما دیدی .
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیماچان، پایماچو› [قدیمی] pāymāčān ۱. کفشکَن؛ درگاه خانه؛ پایین مجلس؛ صف نعال.۲. (تصوف) درگاه خانه یا پایین مجلس که هرگاه کسی گناه یا تقصیری کند او را در آنجا به یک پا وامیدارند و او در آن حالت باید گوش چپ خود را به دست راست و گوش راست را ...
-
پی ماچان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] peymāčān = پایماچان
-
جستوجو در متن
-
لجاف
لغتنامه دهخدا
لجاف . [ ل ِ ] (ع اِ) آستانه ٔ در. (منتهی الارب ).عتبه . پای ماچان . || آنچه بلند برآمده باشد بر غار و سمج کوه از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ).
-
آخردست
لغتنامه دهخدا
آخردست . [ خ ِ دَ ] (اِ مرکب ) آخربار. || پایان خانه ، و مرادف آن صف نعال و پای ماچان است . || داو آخر قمار که دست آخر هم گویند. || آخر و پایان کار.
-
کفش کن
لغتنامه دهخدا
کفش کن . [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن کفشها را از پا در آورند و آنجا گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). جایی در پیش مدخل زیارتگاهها برای بیرون کردن کفش . آستان . آستانه . آستان اطاق . آستانه ٔ اطاق . عتبه . پای ماچان . صف نعال . (یادداشت مؤلف ).
-
پیشانه
لغتنامه دهخدا
پیشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پیشان . پیشخانه . پیش مکان . صدر مجلس . بالای خانه . مقابل پای ماچان و صف نعال : نیست مستی که مرا جانب میخانه بردجانب ساقی گلچهره ٔ دردانه بردنیست دستی که کشد دست مرا یارانه وزچنین صف نعالم سوی پیشانه برد.مولوی .
-
صف نعال
لغتنامه دهخدا
صف نعال . [ ص َف ْ ف ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )صف آخرین که بجانب بیرون باشد که اهل مجلس متصل آن نعلین از پا گذارند. (غیاث اللغات ). پای ماچان . کفش کن . انتهای مجلس . نزدیک کفش کن . مقابل صدر : وز گاه بیفتد بسوی چاه فرودین وز صدر برانندسوی صف ن...
-
پیشان
لغتنامه دهخدا
پیشان . (اِ مرکب ، ق مرکب ) مقابل پایان . پیش پیش . که از آن پیشتر چیزی دیگر نباشد یعنی انتها. (برهان ). پیش پیش بود. که از آن هیچ چیز پیشتر نباشد. (جهانگیری ) : هرچه می بینی که در پایان بودآن نه در پایان که در پیشان بود. عطار.پیشگاه عشق را پیشان که ...
-
هفت
لغتنامه دهخدا
هفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و ش...