کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مأورد
لغتنامه دهخدا
مأورد. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) ماءالورد.گلاب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماورد. (الابنیه ). رجوع به ماءالورد و گلاب شود.
-
واژههای مشابه
-
ماورد
واژگان مترادف و متضاد
گلاب
-
ماورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ماءالورد] [قدیمی] māvard گلاب.
-
ماورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ماءالورد ] (اِمر.) گلاب .
-
ماورد
لغتنامه دهخدا
ماورد. [ وَ ] (از ع ، اِ مرکب ) مخفف ماءالورد. گلاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار. منوچهری .ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده . خاقانی .از اند...
-
جستوجو در متن
-
ماءالورد
لغتنامه دهخدا
ماءالورد. [ ئُل ْوَ ] (ع اِ مرکب ) گلاب که عرق گل باشد. (غیاث ) (آنندراج ). گلاب . (از منتهی الارب ) (دهار). ماورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از الابنیه ). به پارسی گلاب گویند، نیکوترین آن تیزبوی بود و به طعم تلخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و ر...
-
ماوردی
لغتنامه دهخدا
ماوردی .[ وَ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به ماورد که ساختن و خرید و فروش گلاب را می رساند. (از انساب سمعانی ). گلاب گر. گلاب فروش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) بهترین نوع چوب عود. (از دزی ج 2 ص 566).
-
جودی
لغتنامه دهخدا
جودی . [ دی ی ] (اِخ ) کوهی است بجزیره که سفینه ٔ نوح بر آن ایستاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نام کوهی بجزیره ٔ ابن عمرو، گویند کشتی نوح بدان قرار گرفت . (ابن بطوطه ). نام کوهی بموصل که کشتی نوح بر آن قرار گرفت . (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنند...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد انصاری اوسی قرطبی معروف به ابن الطیلسان ، ازعلماء ادب است . سیوطی در کتاب بغیه از او یاد کرده و گوید: صفدی گوید کان مع معرفته بالقراآت و العربیةمتقدماً فی صناعة الحدیث . وی به سال 575 هَ . ق . تولد یافت و از جد م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن عبداﷲبن موسی بیهقی خسروجردی مکنی به ابوبکر. او راست : جماع ابواب وجوه قرائة القرآن . و مناقب الأمام احمدبن محمدبن حنبل . و فصوص الشافعی در ده جلد. و کتاب الأسماء والصفات . و انتقاد علی الشافعی . و بیان خطا...
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ل َ ] (ع اِ)مطلق جامه . (آنندراج ). پوشش . (تفلیسی ) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اندر. رودکی .ما برفتیم و شده نوژان کخلان ؟ پس مابشبی گفتی تو کش سلب از انقاش است . منجیک .ثوب عنابی گشته سلب قوس ...
-
مشاطه
لغتنامه دهخدا
مشاطه . [ م َش ْ شا طَ ] (ع ص ) بزک کننده و آرایش کننده ٔ عروس . (ناظم الاطباء). زن شانه کش .و در عرف زنی که عروس را بیاراید و در هندوستان دلاله ٔ نکاح را گویند و فارسیان به تخفیف نیز استعمال کنند. (از غیاث ) (آنندراج ). ماشطه . عروس آرای . (یادداشت ...
-
توزی
لغتنامه دهخدا
توزی . (ص نسبی ، اِ) قبا و جامه ٔ تابستانی بسیار نازک را گویند و آن را از کتان بافند و منسوب به توز را نیز می گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جامه باشد منسوب به شهرتوز. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). نام جامه ٔتابستانی . (صحاح الفرس از یاددا...