کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) مأمون بن مأمون . رجوع به ابوالعباس مأمون بن مأمون شود.
-
Mammon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مامون، ثروت، ممونا، دولت
-
شهاب الدین
لغتنامه دهخدا
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن مأمون احمدبن احمدبن علی . رجوع به ابن مأمون شود.
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مأمون بن هارون خلیفه ٔ عباسی . رجوع به مأمون ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مأمون بن هارون الرشید. رجوع به احمدبن علی ... و رجوع به ابن مأمون ... شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مأمون . پدر ابوعلی . مأمون خوارزمشاه بود و چون درگذشت پسر او موسوم به ابی علی بجای پدر نشست و برای استحکام امر خویش خواهر محمودبن سبکتکین را بخواست و بزنی کرد و تا بزیست قاعده ٔ مصادقت میان او و محمود برقرار بود و پس ...
-
قاضی احمد
لغتنامه دهخدا
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن هبة اﷲ، مکنی به ابن مأمون . رجوع به ابن مأمون احمد شود.
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) علی بن مأمون بن محمد، فرزند مأمون بن محمد بود. رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 45 شود.
-
یزدان بخت
لغتنامه دهخدا
یزدان بخت . [ ی َ ب ُ ] (اِخ ) نام رئیس مانویه در زمان مأمون خلیفه که به ری بود و مأمون او را امان داد و اسلام عرضه کرد و او گفت خلیفه هیچکس را به ترک مذهب خود مجبور نکرده است . مأمون گفت چنین است . (از فهرست ابن الندیم ص 473). مأمون او رابه مناظ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی العباسی . وی از قبل مأمون عباسی بقتال محمدبن جعفر الصادق (ع ) اقبال کرد و او را بگرفت و نزد مأمون برد و مأمون محمد را در خراسان معزز و مکرم نگاه داشت . (حبیب السیر ج 1 جزو 1 ص 28 و 92).
-
ایمن
واژگان مترادف و متضاد
امان، بزینهار، بیترس، درامان، سالم، مامون، مصون، مطمئن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابن مأمون شود.
-
ابح
لغتنامه دهخدا
ابح . [ اَ ب َح ح ] (اِخ ) حسن بن ابراهیم ، معاصر مأمون خلیفه . او کتاب الاختیارات را در احکام نجوم برای مأمون نوشته و نیز کتاب المطر و کتاب الموالید از اوست .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن مأمون بن احمدبن محمد مکنی به ابومنصور دومین کس از آل فریغون . وی پس از پدر در خوارزم فرمانروائی یافت . رجوع به آل فریغون و رجوع به احمدبن محمد مکنی به ابوالحرث و ابن مأمون ... شود.
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ] (اِخ ) مأمون بن محمد. رجوع شود به مأمون بن محمد در این لغت نامه و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 12 و 40 و 88.