کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مألی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مالی
دیکشنری فارسی به عربی
مالي
-
مالى
لهجه و گویش بختیاری
mâli اهلى، رام، دستآموز.
-
گل مالی
لغتنامه دهخدا
گل مالی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) گل مالیدن . با گل اندودن .
-
کلاه مالی
لغتنامه دهخدا
کلاه مالی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) شغل کلاه مال . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). عمل کلاه مال . کلاه سازی با مالیدن نمد. و رجوع به کلاه مال شود. || (اِ مرکب ) جائی که با مالیدن نمد کلاه سازند.
-
گه مالی
لغتنامه دهخدا
گه مالی . [ گ ُه ْ ] (حامص مرکب ) عمل گه مال . || مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن . پلیدی از چیزی نیک نزدودن .
-
گچ مالی
لغتنامه دهخدا
گچ مالی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مالیدن گچ بدیوار و سقف .
-
نوره مالی
لغتنامه دهخدا
نوره مالی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) نوره کشی . واجبی کشیدن . رجوع به نوره کشیدن شود : او بی پروا به نوره مالی و مرادل بر سرآن موی میان می لرزد.سعیدای اشرف (از آنندراج ).
-
سال مالی
لغتنامه دهخدا
سال مالی . [ ل ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح وزارت دارایی حساب سالیانه که تا آخر خرداد ماه رسیدگی و تمام میشود.
-
شوی مالی
لغتنامه دهخدا
شوی مالی . (حامص مرکب ) عمل شوی مال . کار شومال . شومالی . رجوع به شومالی شود.
-
ماست مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) māstmāli ۱. [مجاز] سرسری انجام دادن کاری.۲. [مجاز] پوشاندن عیبونقص امری؛ لاپوشانی کردن.
-
گوش مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گوشمال› gušmāli ۱. مالیدن گوش کسی.۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن؛ گوشتابی: ◻︎ چون جفا آری فرستد گوشمال / تا ز نقصان واروی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹).
-
finance
تأمین مالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] فراهم آوردن منابع مالی براساس شرایط موردتوافق متقاضی
-
fiscal cadastre
حدنگاری مالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] سیاهۀ رسمی قطعات زمین که در آن اطلاعات ضروری برای ارزیابی املاک بهمنظور تعیین مالیات قید شده است
-
mathematics of finance, mathematics of investment
ریاضیات مالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] شاخهای از ریاضیات کاربردی که در علم اقتصاد و امور مالی و تجاری و بانکداری و بیمه کاربرد وسیع دارد
-
تف مالی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (حامص .) (عا.) 1 - به آب دهان آغشته کردن چیزی ، تف مالیدن . 2 - سرسری شستن ظرف و امثال آن .