کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مأقی
لغتنامه دهخدا
مأقی . [ م َءْ قا ] (ع اِ) کنج درونی چشم متصل به بینی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماق و مأق شود.
-
واژههای مشابه
-
ماقی
لغتنامه دهخدا
ماقی . (ع اِ) کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔآن . (از منتهی الارب ). کنج درونی چشم متصل به بینی . ج ، مواقی و مآقی . (ناظم الاطباء). گوشه ٔ چشم که به طرف بینی است . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ماق شود.
-
مآقی
لغتنامه دهخدا
مآقی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مأقی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گوشه های چشم از سوی بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذا اکتحل به ... وافقت خشونة العین و تأکل المآقی . (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
-
جستوجو در متن
-
مواقی
لغتنامه دهخدا
مواقی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماقی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماقی شود.
-
ماق
لغتنامه دهخدا
ماق . (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی . (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است : مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزة بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزة ...
-
مؤق
لغتنامه دهخدا
مؤق . [ م ُءْق ْ ] (ع اِ) کنج چشم متصل به بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه ٔ چشم از سوی بینی . ج ، آماق . (مهذب الاسماء). آن کنار چشم که متصل به بینی باشد و کناری را که متصل به صدغ است لحاظ گویند. (ناظم الاطباء). دنباله ٔ چشم و ...
-
باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (ع ص ) شکافنده و گشاینده و وسعت دهنده . (از اقرب الموارد). شکافنده و گشاینده و فراخ کننده . (از منتهی الارب ). شکافنده و گشاینده . (ناظم الاطباء). || مرد بسیار علم . (آنندراج ) (غیاث اللغات ): هو باقر علم ؛ یعنی او وسعت دهنده ٔ علم و مت...
-
دنباله
لغتنامه دهخدا
دنباله . [ دُم ْ ل َ/ ل ِ ] (اِ مرکب ) دم و دنب . (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم چهارپای...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (ع مص ) پنهان گردیدن . غایب شدن . دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرونشستن . (غیاث اللغات ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتن . به یک سو شدن . || شادمانی کردن . || تمادی و درنگی کردن . || ریخته گردیدن اشک . (منته...