کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مأجور
لغتنامه دهخدا
مأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحو...
-
واژههای مشابه
-
ماجور
واژگان مترادف و متضاد
اجرتگرفته، مزدگرفته، اجریافته، مثاب
-
ماجور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'jur اجر دادهشده؛ کسی که اجر و مزد گرفته.
-
مأجور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) دارای اجر و پاداش .
-
ماجور
دیکشنری عربی به فارسی
کلنگ , سرفه خشک وکوتاه , چاک , برش , شکافي که بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود , ضربه , ضربت , بريدن , زخم زدن , خردکردن , بيل زدن , اسب کرايه اي , اسب پير , درشکه کرايه , نويسنده مزدور , جنده
-
جستوجو در متن
-
maiger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماجور
-
سرفه خشک وکوتاه
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور
-
شکافی که بر اثر بیل زدن یا شخم زده ایجاد میشود
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور
-
اسب کرایه ای
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور
-
درشکه کرایه
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور
-
جنده
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور
-
کلنگ
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار , ماجور
-
اسب پیر
دیکشنری فارسی به عربی
ماجور , يشم