کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهگرفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِ) به زبان پهلوی شهرو مملکت را گویند که عربان مدینه خوانند. گویند حذیفه بعد از فتح همدان به نهاوند آمد و چون نهاوند کوچک بود و گنجایش سپاه او را نداشت ، فرمود که آنچه لشکر بکوفه بود به دینور و هرچه سپاه بصره بود به نهاوند فرود آمد و چون ماه ب...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و اضافت ماه به طرف فلک و مترادفات آن حقیقت است و این از جهت اظهار خص...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) نام فرشته ای است که موکل است بر جرم قمر یعنی قرص ماه و تدبیر و مصالح روز ماه که روز دوازدهم بود از ماه شمسی به او تعلق دارد. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماه در ایران باستان ، علاوه بر اطلاق به جرم قمر، به فرشته ای (ایزد کره...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) نواحیی را که ما امروز همدان و کرمانشاه و دینور و نهاوند و پیشکوه گوییم در قدیم کشور ماه می نامیدند و در ویس و رامین این لفظ استعمال شده است . این باقی مانده ٔ «ماد» و «مای » قدیم است که مرکزمملکت مادی باشد. عرب بعد از فتح این قسمت از ایر...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه .(ع اِ) آب . ماء . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و نسبت بدان را ماهی ّ گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماء شود. || رجل ماه الفؤاد؛ مرد بددل و جبان یا کندخاطرگویا در آب فرورفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (معرب ، اِ) قصبه ٔ ...
-
مأة
دیکشنری عربی به فارسی
صد , عدد صد , صديک , يک صدم
-
ماه
دیکشنری فارسی به عربی
سحر , غمر
-
ماه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mâh طاری: mâh طامه ای: mâh طرقی: mâh کشه ای: mâh نطنزی: mâh
-
ماه ماه
لغتنامه دهخدا
ماه ماه . (ق مرکب ) ماه بماه . هر ماه و ماهیانه . (ناظم الاطباء).
-
کشتی گرفتگی
لغتنامه دهخدا
کشتی گرفتگی . [ ک َ / ک ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ](حامص مرکب ) دریا گرفتگی . سرگیجه و التهابی که در کشتی ببعض از کشتی سواران دست دهد. (یادداشت مؤلف ).
-
کوه گرفتگی
لغتنامه دهخدا
کوه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض کسان را در ارتفاعات دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
central obscuration
گرفتگی مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بخشی از گشودگی تلسکوپ بازتابی که با آینۀ ثانویه و سپرک مسدود شده است
-
car sickness
ماشینگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تهوع ناشی از مسافرت با ماشین
-
mountain sickness
کوهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حالتی ناشی از کمبود اکسیژن در ارتفاعات کوهستان
-
vaginismus
مهبلگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلال ناشی از گرفتگی ماهیچههای مهبل که آمیزش جنسی را دردناک یا ناممکن میکند