کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهیخواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماهیخواری
لغتنامه دهخدا
ماهیخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ماهیخوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی اول ماهیخوار شود.
-
جستوجو در متن
-
ماهی خوری
لغتنامه دهخدا
ماهی خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ماهی خور. ماهیخواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماهیخور و ماهیخواری و ماهیخوار شود. || (اِ مرکب ) ظرفی برای نهادن ماهی سرخ شده و پخته بر سفره . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
روزگار گذاشتن
لغتنامه دهخدا
روزگار گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) وقت گذراندن . گذراندن روزگار. عمر صرف کردن : این شهر را سخت دوست داشتی که آنجا روزگاری بخوشی گذاشته بود. (تاریخ بیهقی ). در بیم و هراس روزگار گذاشتیم . (کلیله و دمنه ). ماهیخواری ... روزگار درخصب و نعمت میگذاشت ...
-
ماهیخوار
لغتنامه دهخدا
ماهیخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ماهی خوارنده . ماهی خورنده . ماهی خور. آنکه ماهی خورد. آنکه همه یا قسمتی بزرگ از غذای او ماهی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هر جانوری که مخصوصاً از ماهی تغذیه کند. (فرهنگ فارسی معین ). هر مرغی که طعمه ٔ او تن...
-
ماهی
لغتنامه دهخدا
ماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهی...