کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لوله مان
لغتنامه دهخدا
لوله مان . [ لو ل َ ] (اِخ ) (شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه ) لولمان . قریه ای به گیلان نزدیک آستانه ٔ سیدجلال الدین اشرف ، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران .
-
مان مهان
لغتنامه دهخدا
مان مهان . [ ] (اِخ ) اول ممجان که امروز قصبه ٔ قم است و نام آن مان مهان بوده است یعنی منازل کبار و اشراف . جمکران . (تاریخ قم ص 60).
-
مان بذ
لغتنامه دهخدا
مان بذ. [ ب َ ] (اِ مرکب )رئیس خانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رئیس خانواده و ظاهراً مقصود از مان بذان یک عده از اصیل زادگان زمان اشکانی بودند که مالک مقداری زمین بودند و آنان را اعیان درجه ٔ دوم باید خواند. (ایران در زمان ساسانیان ص 31 و 32). و ...
-
تنگ مان
لغتنامه دهخدا
تنگ مان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریز است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 2280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
over-night visitor
بازدیدکنندۀ شبمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] بازدیدکننده یا مسافری که شب در مقصد اقامت میکند
-
خان و مان برانداختن
لغتنامه دهخدا
خان و مان برانداختن . [ ن ُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) اساس خان و مانی را از هم پاشیدن . خانمانی را نابود کردن : دل ماکیست که سرگشته ٔ رویت باشدخان و مانها ز شکرخنده برانداخته ای .نظیری (از آنندراج ).
-
خان و مان روفتن
لغتنامه دهخدا
خان و مان روفتن . [ ن ُ ت َ ] (مص مرکب ) خانمانی را از بیخ و بن کندن . خانمانی را بی اساس کردن : بدوستان گله آغاز کرد و حجت خواست که خان و مان من این شوخ دیده پاک برفت .سعدی (ازآنندراج ).
-
خان و مان نهادن
لغتنامه دهخدا
خان و مان نهادن . [ ن ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خان و مان خود را بجهت امری صرف کردن .خان و مان خود را برای چیزی بباد دادن : در گلستان محبت عاقبت چون فاخته بر سر سروی نهادم خان و مان خویش را.سلیم (از آنندراج ).
-
خان و مان
لغتنامه دهخدا
خان و مان . [ ن ُ ] (اِ مرکب ) خان مخفف «خانه » و مان بمعنی رخت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خانه با اثاثیه ٔ خانه با اهل خانه : خدای تعالی پیغمبران گرامی را به هجرت مبتلا کرد و از خان و مان گریختند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). پیغمبر خدای را به آتش اندر ...
-
خان و مان
فرهنگ گنجواژه
سکونت، ماندگاه.از پهلویxaan ud maan
-
واژههای همآوا
-
معن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص . از اضداد) 1 - دراز، طویل . 2 - کوتاه . 3 - اندک ، قلیل . 4 - بسیار. 5 - آسان ، سهل . 6 - توانگر، ثروتمند.
-
معن
لغتنامه دهخدا
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن اوس بن نصربن زیاد مزنی (متوفی به سال 63 هَ . ق .). شاعری فحل است که جاهلیت و اسلام را درک کرد. درباره ٔ گروهی از صحابه مدایحی دارد. به شام و بصره کوچید و در اواخر عمر نابینا گردید. عبداﷲبن عباس و عبداﷲبن جعفربن ابی طالب او را...
-
معن
لغتنامه دهخدا
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن حاتم . سومین از بنی حمدان در صنعا از 504 تا حدود 10 هَ . ق . (از طبقات سلاطین اسلام ص 84).
-
معن
لغتنامه دهخدا
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن زائدةبن عبداﷲ شیبانی ، مکنی به ابوالولید (متوفی به سال 151 هَ . ق .). از بخشندگان معروف عرب و یکی از فصحای شجاع بود. در بخشندگی چون حاتم طائی بدو مثل زنند. عصر اموی و عباسی را درک کرد. در آغاز با اکرام و اعزاز در ولایات رفت و...
-
معن
لغتنامه دهخدا
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن عدی الاوسی انصاری ، از صحابه و برادر عاصم است . در حرب یمامه به خلافت ابوبکر شهید شد. و رجوع به تاریخ گزیده ص 234 و 239 و تاریخ الخلفا ص 51 و عقدالفرید ج 5 ص 12 شود.