کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مانکن
/mānkan/
معنی
۱. پیکرهای از انسان که برای نمایش لباس، در فروشگاههای لباس به کار میرود.
۲. فردی شغلش پوشیدن لباسهای جدید و نمایش آن به خریداران است.
۳. [عامیانه، مجاز] خوشاندام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dummy, form, manikin or mannikin, mannequin, model
-
جستوجوی دقیق
-
مانکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mannequin] mānkan ۱. پیکرهای از انسان که برای نمایش لباس، در فروشگاههای لباس به کار میرود.۲. فردی شغلش پوشیدن لباسهای جدید و نمایش آن به خریداران است.۳. [عامیانه، مجاز] خوشاندام.
-
مانکن
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ فر. ] (اِ.) مجسمه ای به شکل انسان در فروشگاه ها که لباس را بر تن آن می کنند تا فرم و ریخت لباس بهتر دیده شود.
-
مانکن
لغتنامه دهخدا
مانکن . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پیکره ای به شکل انسان که از چوب و جز آن سازند و درخیاطخانه ها و مغازه های لباس فروشی نمونه های لباس را به معرض تماشا گذارند. (از لاروس ). || زن جوان و زیبااندامی که در خیاطخانه ها، نمونه های جدید لباس را پوشد و در معرض ...
-
مانکن
دیکشنری فارسی به عربی
دمية , دميت العرض
-
جستوجو در متن
-
mannequins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانکن ها، مانکن، مدل، مجسمه چوبی
-
manikin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانکن، ادم کوتاه قد، ادمک
-
restrainers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانکن ها، مانع شونده، فشار دهنده
-
دميت العرض
دیکشنری عربی به فارسی
ادم کوتاه قد , مانکن , ادمک , مدل (دختر) , مجسمه چوبي
-
دفیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: défilé] defile ۱. حرکت نمایشی مانکنها در سالن های نمایش لباس.۲. [منسوخ] رژه.
-
بو
لغتنامه دهخدا
بو. (ع اِ) مانکن . صورت از انسانی که با چوب یا گچ ساخته باشند. عروسک پشت پرده . (از دزی ج 1 ص 124).
-
dummy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساختگی، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن، مصنوعی، تصنعی
-
dummies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوه ها، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن
-
دمية
دیکشنری عربی به فارسی
چيزقشنگ وبي مصرف , اسباب بازي بچه , عروسک , زن زيباي نادان , دخترک , شخص لا ل وگيج وگنگ , ادم ساختگي , مانکن , مصنوعي , بطورمصنوعي ساختن , ادمک , تمثال , صورت , پيکر , تمثال تهيه کردن , پيکرک , عروسک خيمه شب بازي , دست نشانده