کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانوس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مانوس کردن
مترادف و متضاد
انسدادن، آمخته کردن، عادت دادن، الفت دادن، مالوف کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مانوس کردن
واژگان مترادف و متضاد
انسدادن، آمخته کردن، عادت دادن، الفت دادن، مالوف کردن
-
واژههای مشابه
-
مأنوس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) انس گرفته ، خو کرده .
-
مأنوس
لغتنامه دهخدا
مأنوس . [ م َءْ ] (ع ص ) انس گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : ساحت ولایتش به وفود بر و برکت و وفور خصب نعمت مأهول و مأنوس . (المعجم چ دانشگاه ص 21و 22). || آشنا و همدم و مصاحب و یار و رفیق و همراه و دوست . || رام و خانگی . (ناظم الاطباء). آ...
-
مانوس شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تاقلم
-
غیر مانوس
دیکشنری فارسی به عربی
غريب
-
جستوجو در متن
-
رام گرفتن
لغتنامه دهخدا
رام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مأنوس کردن . نرم کردن . اهلی کردن . || مأنوس شدن . خویگر شدن .- با کسی رام گرفتن ؛ با کسی مأنوس شدن . (ناظم الاطباء).
-
habituates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عادت ها، عادت دادن، مانوس شدن، عادی کردن، معتاد کردن، خو دادن
-
friend
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوست، رفیق، یار، مانوس، دوست کردن، یاری نمودن
-
خو گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. انس گرفتن، الفت گرفتن، مانوس شدن، آمخته شدن ۲. عادت کردن، خو کردن
-
friends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستان، دوست، رفیق، یار، مانوس، دوست کردن، یاری نمودن
-
خوگر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمختهشدن، عادت کردن، خو گرفتن ۲. الفت گرفتن، مانوس شدن ≠ رمیدن
-
گستاخ گردانیدن
لغتنامه دهخدا
گستاخ گردانیدن . [ گ ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جسور کردن . رو دادن . مأنوس کردن : ابوالفوارس او را بنواخت و گستاخ گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
خوگر ساختن
لغتنامه دهخدا
خوگر ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) الفت انداختن . مأنوس کردن . ایناس . (یادداشت مؤلف ). || معتاد شدن . عادت پیدا کردن . عادت یافتن . (یادداشت مؤلف ).