کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانده حساب بانکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
amino acid residue
ماندۀ آمینواسید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی، شیمی، مهندسی بسپار] آنچه بعد از ترکیب دو یا چند آمینواسید برای تشکیل پپتید از هر آمینواسید باقی میماند
-
remanent magnetization
ماندهمغناطش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] خاصیت مغناطیسی باقیمانده در سنگ از زمان سنگی شدن
-
مانده شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از پاافتادن، خسته شدن، کوفته شدن ۲. عاجز شدن، درمانده شدن ۳. از کار افتادن، ناتوان گشتن
-
باقی مانده
فرهنگ واژههای سره
بازمانده
-
عقب مانده
فرهنگ واژههای سره
واپس مانده
-
عقب مانده
لغتنامه دهخدا
عقب مانده . [ع َ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عقب افتاده . پس افتاده .
-
واپس مانده
لغتنامه دهخدا
واپس مانده . [ پ َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) بازمانده . عقب مانده : دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی . خاقانی .ز واپس ماندگان ناید درست این نخستین را نداند جز نخستین . نظامی .به دورافتادگان از خان و مانه...
-
باقی مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāqimānde بهجا مانده؛ بازمانده.
-
residue repeat
تکرار مانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] فاصلهای در راستای طول محور زنجیر در صورتبندی مارپیچی به ازای واحد تکرارشوندۀ بسپار
-
پس مانده
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دِ) (ص مف .) 1 - عقب مانده ، به دنبال مانده . 2 - باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی ، ته مانده . 3 - بقیة هر چیزی .
-
عقب مانده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) نک عقب افتاده .
-
مانده علی
فرهنگ فارسی معین
(دِ عَ) (اِمر.) (عا.) پدر و مادری که هر چه بچه پیدا کنند زود بمیرد، اسم بچة آخری را... اگر پسر باشد، «آقاماندی » یا «خدابگذار» یا «مانده علی » می نامند.
-
تبر مانده
لغتنامه دهخدا
تبر مانده . [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ ...) بنا به نقل خواندمیر از قلاع حوالی دهلی : در سنه ٔ 637 هَ . ق . ... سلطان رضیه ... عنان یکران بصوب دهلی انعطاف داده ... روز چهارشنبه نهم رمضان همین سال بجانب قلعه ٔ تبر مانده که کوتوال آن با ملک الهوتیه موافق بودند ...
-
ته مانده
لغتنامه دهخدا
ته مانده . [ ت َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی . پس مانده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی در کام تلخ ما چکان ته ...
-
جای مانده
لغتنامه دهخدا
جای مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده در جای . || نالایق . بی هنر. ناتوان . ضعیف . || آنکه نتواند جماع کند. (ناظم الاطباء).