کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مانده
/mānde/
معنی
۱. ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابلمصرف: غذای مانده.
۲. (اسم، صفت) باقیمانده.
۳. خسته.
۴. (اسم، صفت) (حسابداری) باقیماندۀ حساب؛ تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی.
۵. (صفت) [مجاز] بینصیب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. الباقی، باقی، باقیمانده، بقیه، تتمه
۲. تفاوت
۳. دنباله
۴. بازمانده، خسته، درمانده، عاجز، فرسوده، کوفته
۵. مقیم
۶. باقی
۷. بیات
دیکشنری
difference, excess, moldy, mustily, musty, owing, residue, spent, stale, tired
-
جستوجوی دقیق
-
residue
مانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی، شیمی، مهندسی بسپار] [زیستشناسی-پروتگانشناسی] هریک از اجزای سازندۀ یک درشتمولکول [شیمی، مهندسی بسپار] تهماندهای که پس از تقطیر یک محلول ناخالص برجای میماند
-
مانده
واژگان مترادف و متضاد
۱. الباقی، باقی، باقیمانده، بقیه، تتمه ۲. تفاوت ۳. دنباله ۴. بازمانده، خسته، درمانده، عاجز، فرسوده، کوفته ۵. مقیم ۶. باقی ۷. بیات
-
مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mānde ۱. ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابلمصرف: غذای مانده.۲. (اسم، صفت) باقیمانده.۳. خسته.۴. (اسم، صفت) (حسابداری) باقیماندۀ حساب؛ تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی.۵. (صفت) [مجاز] بینصیب.
-
مانده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - پابرجا، باقی . 2 - زیاد آمده . 3 - خسته ، ناتوان .
-
مانده
لغتنامه دهخدا
مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) توقف کرده . درنگ کرده . متوقف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و یا همچنان کشتی مار سارکه لرزان بود مانده اندر سناد. عنصری (یادداشت ایضاً). || منزل کرده . مقیم . || افکار و ملول و تعبناک و خسته و آزرده و فرسوده . (ناظم الاط...
-
مانده
دیکشنری فارسی به عربی
بقية , فاسد , مرهق
-
مانده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: munda طاری: munda / kahna طامه ای: munda / kohna طرقی: manda کشه ای: munda نطنزی: munda
-
مانده
لهجه و گویش تهرانی
خسته
-
واژههای مشابه
-
amino acid residue
ماندۀ آمینواسید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی، شیمی، مهندسی بسپار] آنچه بعد از ترکیب دو یا چند آمینواسید برای تشکیل پپتید از هر آمینواسید باقی میماند
-
remanent magnetization
ماندهمغناطش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] خاصیت مغناطیسی باقیمانده در سنگ از زمان سنگی شدن
-
مانده شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از پاافتادن، خسته شدن، کوفته شدن ۲. عاجز شدن، درمانده شدن ۳. از کار افتادن، ناتوان گشتن
-
باقی مانده
فرهنگ واژههای سره
بازمانده
-
عقب مانده
فرهنگ واژههای سره
واپس مانده
-
عقب مانده
لغتنامه دهخدا
عقب مانده . [ع َ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عقب افتاده . پس افتاده .