کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مال شما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیل مال
لغتنامه دهخدا
پیل مال . (ن مف مرکب ) مالیده به پیل . مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل . که پیل در زیر پای مالیده باشد. پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل . (غیاث ). کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه . (انجمن آرا). کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن . (برهان...
-
تال مال
لغتنامه دهخدا
تال مال . (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). از اتباع و مبدل تارمار است . رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود.
-
ذات مال
لغتنامه دهخدا
ذات مال . [ ت ُ ] (ع ص مرکب ) خداوند مال (زن ). زن مالدار. زنی توانگر. زن باخواسته . || (اِ مرکب ) دارائی . توانگری .
-
دندان مال
لغتنامه دهخدا
دندان مال . [ دَ ] (اِمرکب ) مسواک . (منتهی الارب ). دندان شویه . دندان آپریز.دندان سای . مسواک . (یادداشت مؤلف ): سواک ؛ چوب دندان مال . (منتهی الارب ). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود. || سنون و داروی دندان . (ناظم الاطباء).
-
دشمن مال
لغتنامه دهخدا
دشمن مال . [ دُ م َ ] (نف مرکب ) دشمن مالنده . مغلوب کننده ٔ دشمن . عدومال : خسرو شیر دل پیل تن دریا دست شاه گرد افکن لشکر شکن دشمن مال . فرخی .ای جهاندار بلند اختر پاکیزه گهرای مخالف شکر رزم زن دشمن مال . فرخی .بروز بزم ز بهر ویند دوست نوازبروز رزم ...
-
رخت مال
لغتنامه دهخدا
رخت مال . [ رَ ] (اِ مرکب ) نوردی که نساجان بدان پارچه را هموار کنند. (ناظم الاطباء).
-
رویینه مال
لغتنامه دهخدا
رویینه مال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تیز. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) صدایی که از دهن برآرند. (ناظم الاطباء). || جراد. (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
-
رأس مال
لغتنامه دهخدا
رأس مال . [ رَءْ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رأس المال . اصل سرمایه : به سوزیان معانی کند خرید و فروخت که رأس مال کمال است سوزیانش را. خاقانی .و رجوع به رأس المال شود.
-
ساده مال
لغتنامه دهخدا
ساده مال . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) در اصطلاح بنایان کارگری که سفیدکاری ساده و بی گل و گچ بری کند.
-
سینه مال
لغتنامه دهخدا
سینه مال . [ ن َ/ ن ِ ] (ص مرکب ) لبریز سینه . مالامال سینه : ای دریغا صادقان گرم رو در راه دین تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال .سنایی .
-
صاحب مال
لغتنامه دهخدا
صاحب مال . [ ح ِ ] (ص مرکب ) مالدار. توانگر : آن شنیدی که در بلاد شمال بود مردی بخیل و صاحب مال .سعدی .
-
قرثعة مال
لغتنامه دهخدا
قرثعة مال . [ ق َ ث َ / ق ِث ِ ع َ ت ُ ] (ع اِ مرکب ) نیکو سیاست کننده ٔ رعیت و اصلاح کننده ٔ امور آنان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ).و این جز در اضافه استعمال نشود. (اقرب الموارد).
-
فیل مال
لغتنامه دهخدا
فیل مال . (اِ مرکب ) پیل مال . (فرهنگ فارسی معین ). مال بسیار. ثروت بیکران .
-
فیل مال
لغتنامه دهخدا
فیل مال . (ن مف مرکب ) پیل مال . (فرهنگ فارسی معین ). مالیده زیر پای فیل . || (اِمص مرکب ) به پای پیل مالیدن ، و این نوعی از مجازات بوده است که مجرم یا دشمن را زیر پای پیل می انداختند.
-
موزه مال
لغتنامه دهخدا
موزه مال . [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) مدمل . (یادداشت مؤلف ).