کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالک القلوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوشه محمد مالک
لغتنامه دهخدا
گوشه محمد مالک . [ ش َ / ش ِ م ُ ح َم ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین . واقع در 8هزارگزی باختر خمین . در دامنه واقع شده و سردسیر است . سکنه ٔ آن 401 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، بنشن ، چغندرقند، پنبه ، انگ...
-
managing owner
مالک ـ مدیر کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] یکی از شریکهای کشتی که از طرف دیگر شرکا تمامی اختیارات به او تفویض شده است و تمامی امور کشتی از قبیل تحویل کالا و دریافت اجاره و انتخاب نماینده را انجام میدهد
-
shipowner's agent
نمایندۀ مالک کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شخصی حقیقی یا حقوقی که برای تأمین نیازهای کشتی در بنادر به نیابت از مالک کشتی اقدامات لازم را انجام میدهد
-
هتل مالکگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← مهمانخانۀ مالکگردان
-
owner-managed hotel
مهمانخانۀ مالکگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مهمانخانهای که مالک و مدیر یک نفر است متـ . هتل مالکگردان
-
shipowner's lien
حقِّ ممتاز مالک کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حق قانونی مالک کشتی برای در اختیار گرفتن کالا تا زمان تصفیهحساب امور مربوط به کرایۀ بار یا قرارداد اجارۀ کشتی یا خسارت دیرکرد یا سایر موارد
-
ابراهیم بن مالک اشتر
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن مالک اشتر. [ اِ م ِ ن ِل ِ ک ِ اَ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن اشتر شود.
-
مالک و زارع
فرهنگ گنجواژه
ارباب و رعیت.
-
جستوجو در متن
-
جعبر
لغتنامه دهخدا
جعبر. [ ج َ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه یی که حاکم رقه در زمان القادر باﷲ خلیفه ٔ عباسی ساخت . در رساله ٔ ملکشاهی آمده که بعهد قادر خلیفه جعبر نامی که حاکم آن دیار (رقه ) بوده بر لب فرات محاذی شهر رقه قلعه یی از سنگ خارا ساخته است ... (نزهة القلوب چ لیدن ص...
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن نصراﷲ کنانی عسقلانی ، مکنی به ابوالبرکات و ملقب به عزالدین (800-876 هَ .ق .).فقیه و مورخ و آخرین تن از رؤسای حنبلی ها در مصر بود. مدتی سمت قاضی القضاتی را بعهده داشت . تولد و وفات او در قاهره رخ داد. او ...
-
صبره
لغتنامه دهخدا
صبره . [ ص َ رَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک قیروان و آن را منصوریه نامند و بنای آن بدست منادبن بُلُکّین است که منصوربن یوسف بن زیری بن مناد نامیده شده و نام یوسف بلکین صنهاجی است و این منصور پدر بادیس و بادیس پدر معز است که پادشاهان این ناحیت بودند و منص...
-
شابران
لغتنامه دهخدا
شابران . [ ب ُ ] (اِخ ) نام شهری و دربندی است از ولایت شروان و بمعنی ولایتی از شروان . (برهان ). شابران و شروان نام دربند است . حکیم خاقانی گوید : تا نه بس دیر از کمال عدل شاه مصر و ری در شابران بینی بهم .در بعض فرهنگها شابران نام ولایت ودر بعض فرهنگ...
-
شافعی
لغتنامه دهخدا
شافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) نام و نسب : محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافعبن سائب بن عبیدبن یزیدبن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی ، مکنی به ابوعبداﷲ. و این هاشم که در نسب شافعی است نیای پیامبر یعنی هاشم بن مناف نیست بلکه برادرزاده ٔ اوست نسب و...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمروبن حرام انصاری . مکنی به ابوعبداﷲ و ابوعبدالرحمان و ابومحمد، از کسانی است که حدیث بسیار از رسول اکرم (ص ) روایت کرده است . مسلم از وی روایت کرده که درنوزده غزوه با رسول اکرم (ص ) شرکت داشته است و در مصنف وکیع از ه...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل این کلمه الاه (اله ) بود، الف و لام تعریف بدان درآمد و همزه بجهت تخفیف افتاد و «اﷲ» گردید....