کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالى کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالى کردن
لهجه و گویش بختیاری
mâli kerdan اهلى کردن.
-
واژههای مشابه
-
مالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مال) [عربی. فارسی] māli مربوط به مال: کمک مالی.
-
مالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مالئ، مقابل خالی] [قدیمی] māli پُر؛ لبریز.
-
مالی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) پر کننده ، پرشونده .
-
مالی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) عسل (در طب قدیم مستعمل است .)
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) پرکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مالی شود.
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (اِخ ) امپراتوری مالی که در قرن سیزدهم بوسیله ٔ «ماندنگها» میان ارتفاعات سنگال و نیجریه تشکیل یافت و تا قرن هفدهم ادامه داشت . (از لاروس ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (اِخ ) جمهوری مالی یکی از کشورهای غربی افریقاست که شامل سرزمین سودان قدیم فرانسه است و در حدود 1204000 کیلومتر مربع وسعت و 5020000 تن سکنه دارد. پایتخت آن باماکو و زبان رسمی آنجا فرانسه است . شمال و مرکز مالی در صحرای آفریقا قرار دارد، در این ...
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (حامص ) با کلمه های دیگر بصورت مزید مؤخر ترکیب شود و معنی حاصل مصدری دهد: آب مالی . پایمالی . تریاک مالی . خاک مالی . خایه مالی . خشت مالی . دست مالی . دشمن مالی . روغن مالی .ریش مالی . شن مالی . شیره مالی . کاهگل مالی . کلاه مالی . گچ مالی ....
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (ص نسبی ) منسوب به مال و دولت و ثروت . (ناظم الاطباء). منسوب به مال . مربوط به مال : امور مالی . مشکلات مالی .- مالی و ملکی ؛ چیزی که منسوب به مال و ملک باشد یعنی پولی و ملکی . (ناظم الاطباء).
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (ص ) به معنی بسیار و فراوان باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : هرکه سرمایه ٔ ماهی ز تو دارد حاصل آفتابش ز دل سنگ برآید مالی . سیف اسفرنگ (از فرهنگ رشیدی ).|| در ملک دکن باغبان را مالی گویند. (برهان ). || (معرب ،...
-
مالی
لغتنامه دهخدا
مالی . (ع ص ) پرکننده . || پرشونده . (غیاث ). پر. مملو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از همت درگاه تو عالی شود آن کس کز مهر و وفای تو دلش باشد مالی . سوزنی (یادداشت ایضاً).از مهر و هوای تو مالی است همه دلهازیرا که دلی داری خالی ز حقاد وکین .سوزنی .
-
مآلی
لغتنامه دهخدا
مآلی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مآل . (ناظم الاطباء).مربوط به سرانجام و عاقبت امر. موکول به آینده . (کلیات شمس چ فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات ) : حالی بر او هر که درآید به سوءالی آسوده دلی یابد حالی ومآلی . سوزنی .بخت نقد است شمس تبریزی او بسم غیر او...
-
مآلی
لغتنامه دهخدا
مآلی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِئلاة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مئلاة شود.