کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالن
لغتنامه دهخدا
مالن . [ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای به هرات دارای میوه های نیکو. (چهارمقاله چ قزوینی ص 31) : و میوه های مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جایها بدست نشود. (چهارمقاله با تعلیقات معین ص 49). و رجوع به مالین و مالان شود.
-
واژههای همآوا
-
معلن
لغتنامه دهخدا
معلن . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آشکارکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشکارکننده و فاش کننده و شایعکننده . (ناظم الاطباء). اعلان کننده . و رجوع به اعلان شود.
-
معلن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'len آشکارکننده.
-
جستوجو در متن
-
ماخول
لغتنامه دهخدا
ماخول . (اِ) مخفف ماخولیا و ماخولیامخفف مالن خولیا بمعنی مرضی که در دماغ بهم می رسد وترجمه ٔ خلط سیاه بود و چون این مرض سوداوی است تسمیه ٔ آن به اسم ماده ٔ آن کرده اند و مالیخولیا غلط عوام است . مالنخ مخفف آن است . (از آنندراج ) : کی بود جز شاهد و می...
-
میویز
لغتنامه دهخدا
میویز.[ می ] (اِ) مویز. میمیز. کشمش . (یادداشت مؤلف ) : از وی [ از مالن ] میویز طایفی خیزد. (حدودالعالم ). و نبیذ و خرما و میویز چون اندک طبخی بیابد حلال شود. (راحةالصدور راوندی ). چون عصیر خرما و میویز و انگور به هم بیامیزند. (راحةالصدور راوندی ).ب...
-
مالین
لغتنامه دهخدا
مالین . (اِخ ) ابوسعد گوید: کوره ای است دارای قرای مجتمع به دو فرسنگی هرات که مجموع آنها را «مالین » و مردم هرات «مالان » گویند. ومن مالین هرات رادیدم ، مرا گفتند که آن دارای بیست و پنج قریه است . (از معجم البلدان ). از اعمال هرات است مشتمل بر قری و ...
-
مترلینک
لغتنامه دهخدا
مترلینک . [ م ِ ت ِ ] (اِخ ) (موریس ...) نویسنده ٔ بلژیکی که درفرانسه هنر نویسندگی او ظهور یافت (1862-1949 م .). او در گان متولد شد. تحصیلاتش در رشته ٔ حقوق بود و ابتدا به وکالت دادگستری مشغول شد. سپس به پاریس رفت و مشغول نویسندگی شد و در آثار درامش ...
-
طائفی
لغتنامه دهخدا
طائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ . غمناک (از فرهنگ اسدی ). || قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغة نطنزی ). انگور ...
-
مالان
لغتنامه دهخدا
مالان . (اِخ ) قصبه ای به هرات . (نخبةالدهر دمشقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). همان مالین از اعمال هرات است . (یادداشت ایضاً). همان مالین است . (از انساب سمعانی ). قصبه ٔ باخرز و جای عظیم و پر نزهت است و خربزه ٔ آن در جمیع خراسان مشهور است . (از نزه...
-
منقی
لغتنامه دهخدا
منقی . [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده و صاف کرده شده چنانکه مویز منقی وآمله ٔ منقی ، نوعی از میوه ٔ معروف است که در دوا به کار آید و منقی صفت آن است یعنی مویزی که آن را از تخمش پاک و صاف کرده باشند و بعضی مردم که مویز را منقی گویند و از لفظ مو...