کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالش کنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالش کنان
لغتنامه دهخدا
مالش کنان . [ ل ِ ک ُ ] (ق مرکب )در حال مالش کردن . در حال گوشمال دادن : عنان بر شه افکند چالش کنان به صد خواریش بخت مالش کنان . نظامی .و رجوع به «مالش کردن » ذیل ترکیبهای مالش شود.
-
واژههای مشابه
-
لایۀ مالش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← لایۀ اصطکاک
-
frotteur
مالشکام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار مالشکامی
-
frotteurism
مالشکامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی کژکامی که در آن رسیدن به ارضای جنسی با مالیدن خود به افراد دیگر حاصل میشود متـ . مالش frottage
-
مالش دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مالیدن ۲. تنبیه کردن، گوشمالی کردن
-
مالش دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - مالیدن . 2 - تنبیه کردن .
-
مالش دادن
لغتنامه دهخدا
مالش دادن . [ ل ِ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن . || مشتمال دادن . ورز دادن . || گوشمال دادن . مجازات کردن . تنبیه کردن . تأدیب و سیاست کردن : به موری دهد مالش نره شیرکند پشه بر پیل جنگی دلیر. فردوسی .لشکر ما پس از نماز ایشان را مالش قوی دادند و تنی دویست ...
-
مالش ده
لغتنامه دهخدا
مالش ده . [ ل ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) مالش دهنده . مجازات کننده . کیفردهنده . تنبیه کننده . گوشمال دهنده . تأدیب و سیاست کننده : چتر سیه سپید پیلت مالش ده سیستان ببینم .خاقانی .
-
روغن مالش
دیکشنری فارسی به عربی
مرهم
-
مالش دادن
دیکشنری فارسی به عربی
انزعاج
-
بوسیله مالش پاک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحة
-
مالش رفتن (دل)
لهجه و گویش تهرانی
احساس گرسنگی شدید
-
جستوجو در متن
-
هوا
لغتنامه دهخدا
هوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و اکسیژن و به نسبت کمی از گازهای دیگر که گرد زمین را احاطه کرده است . جَوّ میان زمین و آسما...