کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالدار مالدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
moldery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالدار
-
palatist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالدار
-
mallender
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مالدار
-
بای
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (ص .) مالدار، ثروتمند، غنی .
-
صاحب مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebmāl مالدار؛ توانگر.
-
متأثث
لغتنامه دهخدا
متأثث . [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ](ع ص ) دولتمند و مالدار. (آنندراج ). مالدار و توانگر و دولتمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأثث شود.
-
ملیئه
لغتنامه دهخدا
ملیئه . [ م َ ءَ ] (ع ص ) مؤنث ملی ٔ؛ زن توانگر و مالدار و زن مالدار نیکومعامله . (ناظم الاطباء). رجوع به ملی ٔ شود.
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی ٔ. [ م َ ] (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث ). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله . ج ، مِلاء، مُلَآء،اَملِئاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توانگر مالدار مقتدر یا خوش معامله . و مَلی ّ نیز گویندو در اکثر روایات همین صورت مسموع ...
-
غنی
واژگان مترادف و متضاد
بینیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین ≠ فقیر
-
کان یسار
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) توانگر، مالدار.
-
ملی
واژهنامه آزاد
( حقوقی) مَلی؛ مالدار، باتمکن. مفهوم مخالف معسر است.
-
دارنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خداوند، صاحب، مالک ۲. ثروتمند، غنی، مالدار، متمول ≠ ندار
-
توانگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tuvānkar] tavāngar ۱. توانا؛ زورمند.۲. [مجاز] دارا؛ ثروتمند؛ مالدار.
-
بهرگی
لغتنامه دهخدا
بهرگی . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) دولت و مال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || (ص ) دولتمند و مالدار. (آنندراج ). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
مستطیع
واژگان مترادف و متضاد
بینیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم ≠ نامستطیع