کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالان
لغتنامه دهخدا
مالان . (اِخ ) قصبه ای به هرات . (نخبةالدهر دمشقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). همان مالین از اعمال هرات است . (یادداشت ایضاً). همان مالین است . (از انساب سمعانی ). قصبه ٔ باخرز و جای عظیم و پر نزهت است و خربزه ٔ آن در جمیع خراسان مشهور است . (از نزه...
-
مالان
لغتنامه دهخدا
مالان . (نف ، ق ) مالنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مالنده شود. || در حال مالیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمانی گشت گرد چشمه نالان به گریه دستها بر چشم مالان . نظامی .همی رفت آشفته دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی . سعدی .و ر...
-
واژههای مشابه
-
شکم مالان
لغتنامه دهخدا
شکم مالان . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) به معنی رفتن و خزیدن چون مار و غیره . (یادداشت مؤلف ) : شکم مالان به هامون بر همی رفت شده هامون به زیر او مقعر.لبیبی .
-
باغ مالان
لغتنامه دهخدا
باغ مالان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 30 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 20 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع است و4 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
پل مالان
لغتنامه دهخدا
پل مالان . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) پلی و بندی است نزدیک هرات . گویند اسکندر اول آن پل ساخت و بعد از آن هرات را بنا کرد. (آنندراج ). ونیز رجوع شود به حبیب السیر ج طهران جزء 3 از ج 3 ص 213 و 262 و 280 و 281 و 282 و اختتام ص 397 و 406.
-
چشمه مالان
لغتنامه دهخدا
چشمه مالان . [ چ َ م َ ] (اِخ ) نام محلی است که بنا بنوشته ٔ مؤلف مجالس النفائس ، بابا عبداﷲ که مردی قلندر و جماعت کش بوده و مردم به او ارادتی تمام داشته اند، منسوب بدان محل است ». (از مجالس النفائس ص 144).
-
باباعبداﷲ چشمه مالان
لغتنامه دهخدا
باباعبداﷲ چشمه مالان . [ ع َ دُل ْ لا هَِ چ َ م َ ] (اِخ ) مردی قلندر و جماعت کش بود و مردم باو ارادت تمام میداشتند. این رباعی از اوست :یارب چه خوش است بی دهان خندیدن بی واسطه ٔ چشم جهان را دیدن .بنشین و سفر کن که بغایت خوبست بی منت پا گرد جهان گردید...
-
جستوجو در متن
-
کرنگه
لغتنامه دهخدا
کرنگه . [ ک ُ رُ گ َ / گ ِ ] (اِ) کرنده . لیف شوی مالان و جولاهگان . (ناظم الاطباء). لیف جولاهگان . (برهان ).
-
کرند
فرهنگ فارسی معین
(کُ رُ) (اِ.) لیف جولاهگان و شوی مالان که عبارت است از جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر تارة جامه مالند.
-
ژولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) žulide درهمرفته؛ شوریده؛ آشفته و درهم: ◻︎ همیگفت ژولیدهدستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی: لغتنامه: ژولیده).
-
شولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šulide ژولیده؛ شوریده؛ درهم و پریشان: ◻︎ همیگفت شولیدهدستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶).
-
مالین
لغتنامه دهخدا
مالین . (اِخ ) ابوسعد گوید: کوره ای است دارای قرای مجتمع به دو فرسنگی هرات که مجموع آنها را «مالین » و مردم هرات «مالان » گویند. ومن مالین هرات رادیدم ، مرا گفتند که آن دارای بیست و پنج قریه است . (از معجم البلدان ). از اعمال هرات است مشتمل بر قری و ...
-
کرند
لغتنامه دهخدا
کرند. [ ک ُ رُ ] (اِ) کرنده . (ناظم الاطباء). کرنگه . (از برهان ). لیف جولاهگان و شوی مالان باشد و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار بر تاره ٔ جامه مالند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به کرنده و کرنگه شود.