کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماغ
/māq/
معنی
نوعی مرغابی با پرهای سیاه: ◻︎ به هر سو یکی آبدان چون گلاب / شناور شده ماغ بر روی آب (اسدی: ۱۳۱)، ماغ در آبگیر گشته روان / راست چون کشتیایست قیراندود (رودکی: ۵۲۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مرغابی
۲. ابر، میغ، مه، مزوا،
۳. مه
۴. صدای گاو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرغابی ۲. ابر، میغ، مه، مزوا، ۳. مه ۴. صدای گاو
-
ماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] māq نوعی مرغابی با پرهای سیاه: ◻︎ به هر سو یکی آبدان چون گلاب / شناور شده ماغ بر روی آب (اسدی: ۱۳۱)، ماغ در آبگیر گشته روان / راست چون کشتیایست قیراندود (رودکی: ۵۲۲).
-
ماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māq ابر نزدیک به زمین؛ مه.
-
ماغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مرغابی سیاه . 2 - مِه ، بخار.
-
ماغ
لغتنامه دهخدا
ماغ . (اِ) مرغی باشد سیاه فام و بیشتر در آب نشیند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 235). نوعی مرغابی است و آن سیاه می باشد و به عربی مایکون و به ترکی قشقلداق می گویند و از گوشت آن بوی لجن می آید. (از برهان ). نوعی مرغ آبی سیه فام به قدر ماکیان که بیشتر در آب...
-
واژههای مشابه
-
سیم ماغ
لغتنامه دهخدا
سیم ماغ . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم بهبهانی . (آنندراج ). رجوع به سیم شود.
-
ماغ پیکر
لغتنامه دهخدا
ماغ پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) که پیکری چون ماغ دارد : برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکریکی تیغ از ستیغ کوه قارن . منوچهری .و رجوع به ماغ شود.
-
ماغ گون
لغتنامه دهخدا
ماغ گون . (ص مرکب ) تیره گون . به رنگ ماغ . سیاه و تیره : تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغ گون آسمان آس گون از رنگ او گردد خلنگ .منوچهری .
-
ماغ/()کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
صدای گاو ـ نعره بلند
-
واژههای همآوا
-
مئق
لغتنامه دهخدا
مئق . [ م َ ءِ ] (ع ص ) کودک هکه زننده ٔ گریان و در مثل است : انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . چون دو کس در اخلاق مختلف باشند این مثل را گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کودک هکه زده شده در گریستن . (از منتهی الارب ). طفل به سکسکه افتاده گاه گری...
-
ماق
لغتنامه دهخدا
ماق . (اِخ ) نام ستاره ای در صورت مراءةالمسلسلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماق
لغتنامه دهخدا
ماق . (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی . (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است : مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزة بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزة ...
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م َ ] (ع اِ) شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب سخت تیز. (آنندراج ). || (اِمص ) بدخویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || تباهی معده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).