کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماضي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماضي
معنی
گذشته , پايان يافته , پيشينه , وابسته بزمان گذشته , پيش , ماقبل , ماضي , گذشته از , ماوراي , درماوراي , دور از , پيش از , در زماني بسياردور , در گذشته , در قديم
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماضي
دیکشنری عربی به فارسی
گذشته , پايان يافته , پيشينه , وابسته بزمان گذشته , پيش , ماقبل , ماضي , گذشته از , ماوراي , درماوراي , دور از , پيش از , در زماني بسياردور , در گذشته , در قديم
-
واژههای مشابه
-
ماضی
واژگان مترادف و متضاد
۱. قبل، گذشته، زمانگذشته، پیشین، سابق، ماضیه ۲. طی شده، سپریشده
-
ماضی
فرهنگ واژههای سره
گذشته، پارینه
-
ماضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] māzi ۱. (ادبی) فعلی که بر زمان گذشته دلالت میکند، مانندِ رفت؛ گذشته.۲. گذشته؛ سپریشده.۳. [قدیمی] مرده؛ درگذشته.۴. (اسم) [قدیمی] زمان گذشته.
-
ماضی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - گذشته (زمان ). مق حال ، مستقبل (آینده ). ضح - فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند: رفتم ، نوشتم . گفت و آن شامل اقسام مختلف است . 2 - در گذشته ، مرده . 3 - برنده ، قاطع . 4 - مرد رسا در امور، کاربر.
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . (ع ص ) گذرنده . (منتهی الارب ). گذرنده و گذشته . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || قاطع هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ...
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . [ ضی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماضی شود.
-
ماضی
دیکشنری فارسی به عربی
ماضي
-
ماضی
واژهنامه آزاد
[کلمه ی عربی] گذشته که در ادبیات استفاده می شود
-
ماضی
واژهنامه آزاد
همی رفت
-
سلطان ماضی
لغتنامه دهخدا
سلطان ماضی . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمود غزنوی است . رجوع به محمود غزنوی شود.
-
ماضی بن
لغتنامه دهخدا
ماضی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه است که در بخش زراب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
امیر ماضی
لغتنامه دهخدا
امیر ماضی . [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی وضعی ) برخی از سلاطین را بعد از مرگشان با این نام خوانده اند: در تاریخ سامانیان امیراسماعیل سامانی و در تاریخ غزنویان سلطان محمود غزنوی . (از تاریخ بیهقی ) (از تاریخ بخارای نرشخی ).
-
زمان ماضی فعلدنءرگ
دیکشنری فارسی به عربی
ارض