کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماضغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماضغ
لغتنامه دهخدا
ماضغ. [ ض ِ ] (ع ص ) خاینده . (دهار). جونده .
-
واژههای همآوا
-
مازغ
لغتنامه دهخدا
مازغ . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
معزق
لغتنامه دهخدا
معزق . [ م ِ زَ ] (ع اِ) آلت زمین کاویدن مانند تیشه و کلند و جز آن و یا کلان تر ازآن . مِعزَقَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آلتی که بدان گندم را به باد صاف نمایند. معزقة. ج ، مَعازِق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا...
-
جستوجو در متن
-
ماضغة
لغتنامه دهخدا
ماضغة. [ ض ِ غ َ ] (ع ص ) مؤنث ماضغ. رجوع به ماضغ شود. || احمق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق و گول . (ناظم الاطباء).
-
ماضغان
لغتنامه دهخدا
ماضغان . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ ماضغ. دو ماضغ.رجوع به ماضغ شود. || بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس یا دو رگ است در دو زنخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه نام دو رگ در دو زنخ و بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس . (ناظم الاطباء). در اصطلاح پ...