کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماش پلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماش پلو
/māšpolo[w]/
معنی
خوراکی که از ماش و برنج تهیه میشود؛ دمپخت ماش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماش پلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] māšpolo[w] خوراکی که از ماش و برنج تهیه میشود؛ دمپخت ماش.
-
ماش پلو
لغتنامه دهخدا
ماش پلو. [ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) پلوی که در آن ماش کنند.
-
ماش پلو
لهجه و گویش تهرانی
خوراک ماش و برنج پخته
-
واژههای مشابه
-
مأش
لغتنامه دهخدا
مأش . [ م َءْش ْ ](ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ): مأشه عنه بکذا مأشاً؛ دور کرد او را از آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رندیدن باران زمین را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شله ماش
لغتنامه دهخدا
شله ماش . [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کته ای از ماش و برنج . آش از ماش . (یادداشت مؤلف ).
-
ماش با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] māšbā آش ماش.
-
قاش ماش
لغتنامه دهخدا
قاش ماش . (ع اِ) رخت خانه . و این از اسماء اصوات است . (منتهی الارب ). ظروف و ادوات . (آنندراج ).
-
لاش ماش
لغتنامه دهخدا
لاش ماش . (ص مرکب ) کلمه ای است فارسی ، و آن مخفف لاشی ٔ نباشد و به معنی باطل و بیهوده است : قال الحجاح لجبلةبن الایهم الغسّانی قل لفلاح اکلت مال اﷲ بابدح و دُبیدح ، فقال له جبله خواسته ٔ ایزد بخوردی به لاش ماش ؛ ای اکلت مال اﷲ بالباطل . (مجمع الامثا...
-
ماش با
لغتنامه دهخدا
ماش با. (اِ مرکب ) آش ماش : من بگویم شکر، چه خوردی ابااو بگوید شربتی یا ماش با.مولوی .
-
ماش دارو
لغتنامه دهخدا
ماش دارو. (اِ مرکب ) حشیشی است که گل بنفش رنگ دارد و به آخر تخم گردد و آن را به یونانی خامانیطس گویند یعنی صنوبر الارض ، و به لفظ دیگر عرصف خوانند و کمافیطوس همان است .خوردن آن با عسل عرق النسارا نافع است . (برهان ) (ازآنندراج ). گیاهی دوایی است که ص...
-
ماش ماهی
لغتنامه دهخدا
ماش ماهی . (اِ مرکب ) گونه ای ماهی استخوانی از تیرة سیپرینیده ها که بدنی کشیده و باله ٔ شنای پشتی کوتاه و نوک تیز دارد. گونه هائی از این ماهی در دریای خزر نیز فراوانند. (فرهنگ فارسی معین ، ذیل ماهی ).
-
ماش ماهی
لغتنامه دهخدا
ماش ماهی . (اِخ ) نام جزیره ای است به دریا و کلمه فارسی است و عرب آن را تعریب کرده سماهیج گویند و آن جزیره ای میان عمان و بحرین باشد میان دریا. (از معجم البلدان ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اصمعی گوید: سماهیج جزیره ایست در دریا که به فارسی «ماش ماهی...
-
خاش ماش
لغتنامه دهخدا
خاش ماش . (ع اِ مرکب ) خِرت و پِرت . قماش خانه و سقط متاع . (قاموس ).
-
خل ماش
لغتنامه دهخدا
خل ماش . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که دانه های آن را بنشن نامند . (از یادداشت بخط مؤلف ).