کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماشین اندازه گیر خط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
shearing machine
ماشین برش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] دستگاه فلزبُر در کارگاههای ورقکاری و آهنگری که برای بریدن میله یا ورق یا صفحۀ فلزی به کار میرود
-
sorting machine, machine à trier (fr.)
ماشین تجزیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] دستگاه مکانیکی یا برقی خودکار و نیمهخودکار برای تجزیۀ انواع مرسولات پُستی
-
bundling machine, machine à enliasser (fr.)
ماشین چهارنخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] ماشین مخصوص بستهبندی و چهارنخ کردن مرسولات پستی که بهصورت مکانیکی و برقی و با سرعتی که معمولاً بالاتر از سرعت عملیات دستی است، کار میکند و پس از اتمام کار تجزیه و در هنگام بستن فرستهها، در بخش تجزیۀ مرسولات از آن استفاده می...
-
ballast tamper, ballast tamping machine
ماشین زیرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاهی برای متراکم کردن پارسنگ از زیر ریلبند
-
switch machine, switch stand
ماشین سوزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاه جابهجاکنندۀ تیغۀ سوزن که با دست یا نیروی برق از راه دور عمل میکند
-
car sickness
ماشینگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تهوع ناشی از مسافرت با ماشین
-
heat engine
ماشین گرمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] سامانهای ترمودینامیکی که در چرخهای از فرایندها گرما را به کار مکانیکی تبدیل میکند
-
ماشین نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. فارسی] māšinnevis کسی که مطالب را با ماشین تحریر تایپ میکند.
-
ماشین نویس
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) کسی که (معمولاً در اداره ها یا مؤسسه ها) نوشته ها را به وسیلة ماشین تحریر ماشین می کند.
-
ماشین آلات
لغتنامه دهخدا
ماشین آلات . (اِ مرکب ) آلاتی که در ماشین بکار رود. || در تداول عامه ، ج ِ ماشین . انواع آلاتی که از آهن ساخته شده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ماشین پا
لغتنامه دهخدا
ماشین پا. (نف مرکب ) کسانی که در خیابان از اتومبیلها مراقبت می کنندتا کسی لوازم آنها را ندزدد و احیاناً گاهی آنها رامی شویند و پاک می کنند و در برابر این کار حقی مختصردریافت می دارند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ماشین چی
لغتنامه دهخدا
ماشین چی . (ص مرکب ، اِ مرکب ) متصدی ماشین و مسؤول بکار انداختن و محصول گرفتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ماشین رو
لغتنامه دهخدا
ماشین رو. [ رَ / رُو ] (ص مرکب ) راه یا جاده ای که در آن اتومبیل بتواند حرکت کند. مقابل مال رو.
-
ماشین ساز
لغتنامه دهخدا
ماشین ساز. (نف مرکب ) آن که ماشین سازد.
-
ماشین سازی
لغتنامه دهخدا
ماشین سازی . (حامص مرکب ) شغل و عمل ماشین ساز. || (اِ مرکب ) کارخانه ای که در آن ماشین سازند.