کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ماسک
/māsk/
معنی
۱. صورتک؛ نقاب.
۲. پوشش پارچهای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار میدهند.
۳. وسیلهای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت میگیرند.
۴. [مجاز] حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات، افکار، و درونیاتش به خود میگیرد.
۵. پوششی از مواد شیمیایی یا طبیعی که به منظور حفظ شادابی و سلامت یا رفع معایب پوست صورت روی آن قرار میدهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورتپوش
۲. شکلک
دیکشنری
mask, visor
-
جستوجوی دقیق
-
ماسک
واژگان مترادف و متضاد
۱. روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورتپوش ۲. شکلک
-
ماسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: masque] māsk ۱. صورتک؛ نقاب.۲. پوشش پارچهای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار میدهند.۳. وسیلهای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت میگیرند.۴. [مجاز] حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات...
-
ماسک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نقاب ، روبند، صورتک .
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . (فرانسوی ، اِ) آنچه که چهره ٔ خود را بدان بپوشانند. نقاب . || (مخصوصاً) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه ٔ حقیقی به چهره زنند و در جشنها بدان صورت ، خود را ظاهر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صورت مستعار که بر روی نهند بازی ...
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . [ س ِ ] (ع ص ) چنگ زننده به چیزی و گیرنده . (ناظم الاطباء). نگاه دارنده . و رجوع به ماسکه و تمسک شود. || قابض . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ماسک البول ؛ دارویی است : بگیرند بلوط و کندر از هریکی یک درم تخم محلب و سعد و قرفه و خولنجان و راسن ...
-
ماسک
دیکشنری فارسی به عربی
قناع , مظهر
-
واژههای مشابه
-
gas mask
ماسک ضدِگاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای برای پوشاندن صورت، بهویژه دهان و بینی، در برابر گازهای سمّی، بهویژه در هنگام جنگ
-
ماس ماسک
فرهنگ فارسی معین
(سَ)(اِمر.)(عا.)وسیلة بی اهمیت ، ابزاری ب ی ارزش و ناکارآمد.
-
ماسک زدن
دیکشنری فارسی به عربی
قناع
-
ماس ماسک
لهجه و گویش تهرانی
اشاره به وسیله مبهم
-
ماس ماسک
واژهنامه آزاد
هر چیزی که اسمش را ندانیم. ماسماسک همان Moscow made است که آذری ها نیز به آن مازگامت گویند. وسایل ساخت مسکو، که ایرانیها اسمشان را نمی دانستند، موسکومید نامیده می شد که به مرور در زبان پارسی ماسماسک و در ترکی مازگامت شد.
-
جستوجو در متن
-
gasmask
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماسک گاز، ماسک ضد گاز
-
masked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماسک شده، ماسک زده