کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماسهمخلوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
blended sand
ماسهمخلوط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] مخلوط ماسههایی با دانهبندی و میزان خاک رُس متفاوت که برای ریختهگری مناسب است
-
واژههای مشابه
-
مخلوط
واژگان مترادف و متضاد
آمیخته، آمیزه، درهم، درهمآمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج
-
مخلوط
فرهنگ واژههای سره
آمیخته، درهم
-
مخلوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maxlut آمیختهشده؛ درهمشده؛ بههم آمیخته.
-
مخلوط
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) آمیخته شده ، به هم آمیخته ، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق . محلول .
-
مخلوط
لغتنامه دهخدا
مخلوط. [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته . (ناظم الاطباء).- مخلوط شدن ؛آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).- مخلوط کردن ؛ آمیختن و سرشتن و شوریدن . (ناظم الاطباء).
-
مخلوط
دیکشنری فارسی به عربی
خلية , مزيج
-
sand
ماسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطعات آواری کوچکتر از شن و بزرگتر از سیلت (slit) به قطر 1/16 تا 2 میلیمتر
-
ماسه
واژگان مترادف و متضاد
رمل، سنگریزه، شن ≠ ریگ
-
ماسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māse شن نرم که درشتی دانههایش از چند میلیمتر بیشتر نباشد.
-
ماسه
لغتنامه دهخدا
ماسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) سنگ ریزه ٔ خردتر از شن . شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک . رمل . فُرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شن ریز و نرم و بدون خاک که آن را با سیمان مخلوط کنند و در ساختمان بکار برند. توضیح آنکه در زمین شناسی ماسه عبارت است از ذرات س...
-
ماسة
لغتنامه دهخدا
ماسة. [ ماس ْ س َ ] (ع ص ) حاجة ماسة؛ یعنی حاجت سخت . (منتهی الارب ). حاجت سخت و مهم . (ناظم الاطباء). حاجت مهم . (از اقرب الموارد). || بینهم رحم ماسة؛ یعنی میان ایشان خویشی نزدیکی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ماسه
دیکشنری فارسی به عربی
ثقل , حصوة , رمل
-
ماسه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mâsa طاری: mâssa طامه ای: mâsa طرقی: mâssa کشه ای: mâssa نطنزی: mâsa