کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماست مایه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماست مایه کردن
لهجه و گویش تهرانی
ماست تو دهنش مایّه کردهاند:حرف نمی زند
-
واژههای مشابه
-
گوره ماست
لغتنامه دهخدا
گوره ماست . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) همان گورماست است که در بالا گذشت . (از آنندراج ). رجوع به گورماست شود.
-
soy yoghurt
ماست سویا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
-
yoghurt starter
مایۀ ماست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی کشت میکربی که به شیر اضافه میکنند تا در طی فرایند تخمیر خاصیت اسیدی لازم برای تولید ماست فراهم شود
-
ماست با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماستوا، ماستاوه، ماستینه› [قدیمی] māstbā آشی که در پختن آن ماست به کار میبرند؛ آش ماست.
-
bioghurt
زیماست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شیری اسیددوست و شبیه به ماست که با آغازگرهای حاوی استرپتوکوکوس گرمادوست و لاکتوباسیلوس اسیددوست تهیه میشود
-
ماست کوه
لغتنامه دهخدا
ماست کوه . [ ] (اِخ ) بر غربی نخچوان بر چهارده فرسنگی شهر است و کوهی سخت بلند است و از سی چهل فرسنگ دیدار دهد و قله اش هرگز از برف خالی نبود و اکثر اوقات در برف مخفی باشد، دورش سی فرسنگ بود. (نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 200).
-
ماست با
لغتنامه دهخدا
ماست با. (اِ مرکب ) آش ماست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آشی که در آن ماست کنند. آش ماست . (فرهنگ فارسی معین ) : وصف برنج زرد و خط سبز ماست بابر نرگسی چو لاله ٔ احمر نوشته اند.بسحاق اطعمه .
-
ماست بندی
لغتنامه دهخدا
ماست بندی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان بالا است که در شهرستان اردستان واقع است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ماست پالود
لغتنامه دهخدا
ماست پالود. (اِ مرکب ) شیراز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیرپالوده . (زمخشری ، یادداشت ایضاً). و رجوع به شیراز شود.
-
ماست خوری
لغتنامه دهخدا
ماست خوری . [ خوَ / خ ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نوعی کاسه ٔچینی یا سفالی یا بلوری است که حجم آن نه بزرگ است و نه کوچک و در آن ماست ریخته سر سفره می گذارند. کاسه ٔ کوچکتر از ماست خوری را ترشی خوری گویند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). یا کاسه ٔ ماست...
-
ماست دان
لغتنامه دهخدا
ماست دان . (اِ مرکب ) ظرفی که در آن ماست سازند. (آنندراج ). آوند ماست و خیک ماست . (ناظم الاطباء). مِروَب . مِحقَن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماست کش
لغتنامه دهخدا
ماست کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی است . ماست کشی کاری دشوار بود و به تخصص و مواظبت فراوان نیاز داشت . ماست کش تغارهای متعدد بر سر می گذاشت و به صاحبانش می رسانی...
-
ماست کشی
لغتنامه دهخدا
ماست کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل ماست کش . و رجوع به ماست کش شود. || جاکشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماست کش شود.