کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازهمَکِش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مازه در
لغتنامه دهخدا
مازه در. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت باشد. (فرهنگ جهانگیری ). مازه درد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مازه درد شود.
-
مازه درد
لغتنامه دهخدا
مازه درد. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت را گویند، چه مازه استخوان پشت است و به این معنی در چند نسخه به حذف آخر نوشته شده بود که «مازه در» باشد، اﷲ اعلم . (برهان ). درد پشت را گویند. (آنندراج ). مازه در. کمردرد که به تازی وجعالورک گویند. (ناظم الا...
-
مازه عرب
لغتنامه دهخدا
مازه عرب . [ زِ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغاست که در بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پشت مازه
لغتنامه دهخدا
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ناو. (زمخشری ). صلب . فاقِره : بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبرز پشت مازه ٔ گردان گریز جوید باه بر آسمان ز پس گرد و...
-
بنی مازه
لغتنامه دهخدا
بنی مازه . [ ب َ زَ ] (اِخ ) تاج الاسلام احمدبن عبدالعزیز که امام بخارا بود، به پسر برهان یا آل برهان شهرت داشتند. بعلت نسبت پدری بنی مازه نیز خوانده شده اند. رجوع به آل برهان و حاشیه ٔ چهارمقاله ٔ عروضی چ محمد قزوینی شود.
-
پشت مازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشتمازو› (زیستشناسی) [قدیمی] poštmāze ۱. تیرۀ پشت؛ ستون فقرات.۲. گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوبتر است؛ راسته.
-
پُش مازَه
لهجه و گویش بختیاری
poš-mâza فیله، گوشتِ پُشت راسته.
-
ballast suction pipe
لولۀ مَکِش ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لولهای برای پروخالی کردن آب از مخازن ترازۀ شناور
-
naturally aspirated engine, unsupercharged engine, normally aspirated engine, induction engine
موتور مکشطبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] موتوری که در آن، برخلاف موتورهای بسخوران و پرخوران، هوا با فشار هوای جوّ وارد سیلندر میشود
-
مکش مرگ ما
لغتنامه دهخدا
مکش مرگ ما. [ م َ ک ُ م َ گ ِ ] (ص مرکب ) با ناز و عشوه و جامه های نیکو. شیک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم نازک نارنجی وقر و فری و ژیگولو مآب . کسی که خود را به وضعی غیر عادی بیاراید و در رفتار خود قر و غمزه و غربیله ٔ فراوان داشته باشد. (فرهنگ ...
-
suck-swallow reflex
بازتاب مکش ـ بلع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] واکنشی که در آن پس از تماس لبهای نوزاد با پستان مادر یا سر پستانک، دهان باز و مکیدن و بلعیدن آغاز میشود
-
کش و مکش
فرهنگ گنجواژه
درگیری.
-
گیرانۀ پیشمازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← اشتقاق پیشمازهای
-
precordial lea
اشتقاق پیشمازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] گیرانهای که در آن یکی از الکترودها به سینه و دیگری به یکی از اندامهای حرکتی متصل میشود متـ . گیرانۀ پیشمازهای